روزی که خدا بیمار بود

روزی که خدا بیمار بود

غروب نزدیک بود، خورشید اندک اندک نور طلایی رنگ خود را از سر خانه ها، درخت ها و دیوارها می چید و با خود به آن سوی زمین می برد، یاران پیامبر(ص) زیر نخلی ایستاده بودند و به سخنان پیامبر (ص) گوش می دادند، پیامبر (ص) نگاهی به آسمان کردند و آهی کشیدند و بعد رو به یارانشان کردند و فرمودند: روز قیامت خداوند به عده ای می گوید: من روزی بیمار بودم، شما می دانستید اما به عیادتم نیامدید!آن ها می گویند: خدایا تو پروردگار مردم هستی، هیچ گاه در تو بیماری پیدا نمی شود.
خدا می گوید: بله اما یادتان هست روزی یکی از دوستان شما بیمار شده بود شما می دانستید او بیمار است اما به عیادت او نرفتید.
من خداوند بخشنده مهربان هستم، به عظمت خود سوگند اگر آن روز به عیادت دوستتان رفته بودید امروز می دیدید که من در آن روز آن جا بودم، اگر دوست بیمارتان برایتان دعا می کرد، من حتما اجابت می کردم
دیدگاه ها (۱)

صادره از بهشت !نامی‌ نداشت‌ و شناسنامه‌ای‌ هم.پیشانی‌اش، شنا...

روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در کوه طور ، به هنگام مناجات ...

عکس العمل شیطان هنگام نزول آیه الکرسیامام محمد باقر از امیر...

سنگی که از آن خون تازه می جوشدعالم جلیل مرحوم ملامحمد حسن قز...

💠دل نبستن به ظواهر دنیا🔘حضرت فاطمه علیها السّلام فرمودند:🔰یا...

دعای معجزه

اگر میان ملت و دولت شکاف ایجاد شود، اساس نظام آسیب می‌بیند /...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط