اگر به گذشته بر میگشتم چیزی را تغییر نمیدادم میترسید

اگر به گذشته بر می‌گشتم؟ چیزی را تغییر نمی‌دادم، می‌ترسیدم اصلاح یک اشتباه کوچک، دستآورد بزرگی در اکنون یا آینده را از من بگیرد. اگر به گذشته بر می‌گشتم، هیچ کاری نمی‌کردم، فقط نگاه می‌کردم و از تماشای پازل به هم ریخته‌ای که با رنج و آزمون و خطای بسیار و آرام آرام کنار هم چیده می‌شد، لذت می‌بردم. اگر به گذشته‌ام بر می‌گشتم کاری نمی‌کردم، چیزی را عوض نمی‌کردم، ولی محال بود کودکی‌ام را ببینم و در آغوشش نگیرم و در گوشش نگویم: «سختی‌های بسیاری در پیش داری زیبای کوچک. شیطنت کن و در آغوش بزرگترها پناه بگیر. زمان‌هایی از راه می‌رسد که در نبردهای نابرابر بسیاری قرار می‌گیری و فراتر از سن و توان و آستانه‌ی تحملت مورد اصابت ناملایمتی و اندوه قرار خواهی گرفت، و تنها خواهی بود، بسیار تنها. اما جسور باش و مقاوم باش و ادامه بده، من به سادگی توأم با ذکاوت تو افتخار می‌کنم و مدیون دست‌های کوچک توام همیشه.»
اگر به گذشته بر می‌گشتم، با اشک، پیشانیِ معصوم کودکی‌ام را می‌بوسیدم، موهاش را با گریه می‌بافتم، دست‌های کوچکش را با گریه می‌فشردم و با رنجی عظیم، بر می‌گشتم.

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
دیدگاه ها (۰)

.باید بگذره تا یک روزی متوجه بشی‌ که قرار نیست برای همه ی ا...

•|هر #اشتباهی که تو زندگیت کردی؛به احتمال زیاد در اون لحظه ب...

نور خواهی؟ مستعدِ نور شو ...- مولانا

از آن ثانیه‌ها برای تو آرزو می‌کنم که ناگهان بیشتر از هر زما...

ازمایشگاه سرد

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط