پارت۷
اون صدای اشنا گفت:از کی تابحال بیهوشه؟
-از موقعی که وارد عمارت شدیم قربان
-خب تا الان باید به هوش اومده باشه
-نمیدونم قربان.شاید خودشو زده به خواب.
صدای پایی سمتم اومد که سعی کردم عکس العملی نشون ندم.
نیشگونی از پام گرفت که مطمئن بودم جاش کبود میشه ولی هیچ حرکتی نکردم.بعدش شروع کرد به قلقلک دادنم که چون قلقلکی نبودم قلقلکم نگرفت.
بازم انگولکم کرد که بازم هیچ کاری نکردم.
صدای اشنا:مگه دوز بیهوشی چقدر بوده؟
-به اندازه معمول قربان
-کسی رو بیار اینجا بمونه هر وقت به هوش اومد بهمون خبر بده.
-چشم.فقط...یه سوال ازتون داشتم
-بپرس
-برای چی این دختر رو انتخاب کردید؟
-من این دختر رو یکساله که زیر نظر دارم.علاوه بر این،اون کسیو نداره.پدرش مرده ومادرش هم براش مهم نیست که این باشه یا نه.واسه ی همین برای ما کار رو راحت تر میکنه.
-از موقعی که وارد عمارت شدیم قربان
-خب تا الان باید به هوش اومده باشه
-نمیدونم قربان.شاید خودشو زده به خواب.
صدای پایی سمتم اومد که سعی کردم عکس العملی نشون ندم.
نیشگونی از پام گرفت که مطمئن بودم جاش کبود میشه ولی هیچ حرکتی نکردم.بعدش شروع کرد به قلقلک دادنم که چون قلقلکی نبودم قلقلکم نگرفت.
بازم انگولکم کرد که بازم هیچ کاری نکردم.
صدای اشنا:مگه دوز بیهوشی چقدر بوده؟
-به اندازه معمول قربان
-کسی رو بیار اینجا بمونه هر وقت به هوش اومد بهمون خبر بده.
-چشم.فقط...یه سوال ازتون داشتم
-بپرس
-برای چی این دختر رو انتخاب کردید؟
-من این دختر رو یکساله که زیر نظر دارم.علاوه بر این،اون کسیو نداره.پدرش مرده ومادرش هم براش مهم نیست که این باشه یا نه.واسه ی همین برای ما کار رو راحت تر میکنه.
- ۸۰۳
- ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط