.
.
آدمیزاد ذاتا نیازمنده، هر چقدر هم که روی خودش کار کنه و قوی باشه، هر چقدر هم قدش بلند باشه که دستش به همه چی برسه، هر چقدر هم که وضعش خوب باشه که بتونه هر چی دوست داره داشته باشه، هر چقدر هم که اطلاعاتش بالا باشه که بتونه راجع به همه چی نظر بده، در نهایت نیازمنده. در نهایت یه شب که همه ی درد ها یه وزنه ی دویست کیلویی رو سینه ش میشن دوست داره که یکی بالا سرش وایسه، به حرف هاش گوش بده، نگاش کنه، باش گریه کنه و حتی اگه خوابید اون بیدار بمونه و نگاهش کنه. نگاش کنه که بدونه حتی وقتی حواسش نیست هم یکی حواسش هست، آدمیزاد دو پا نیازمنده. محتاج به محبته، نمیشه بره در خونه ی مردم التماس کنه که دو کاسه محبت بهم بدید، واسه همین محبت میکنه که اگه قرار باشه برگشتی داشته باشه، نگاه بشه بالای تختش، گوش بشه واسه حرفاش، آغوش بشه واسه گریه هاش، انگشت بشه و موهاشو نوازش کنه. اما همیشه زندگی جای قشنگی نیست، همیشه آدم بدی هاش زودی بر میگرده بهش اما خوبی هاش سر فرصت، سر حوصله و با حساب کتاب دقیق بر میگرده، واسه همینه که آدمی وقتی چیزی رو نیاز داره، ندارتش. واسه همینه که دست و پا میزنه که الان که نیازمندم و محتاجم کجایی؟ و هیچ کلامی نمیشنوه. واسه همینه که شب پتو رو، روی سرش میکشه و بعد از باخت هایی که داده با این واقعیت رو به رو میشه که آدمیزاد در عین نیازمندی، در عین احتیاج، در عین انتظار، در عین گریه و در تحمل فشار های زندگی در نهایت تنهاست.
#مهتاب_خلیفپور
.
آدمیزاد ذاتا نیازمنده، هر چقدر هم که روی خودش کار کنه و قوی باشه، هر چقدر هم قدش بلند باشه که دستش به همه چی برسه، هر چقدر هم که وضعش خوب باشه که بتونه هر چی دوست داره داشته باشه، هر چقدر هم که اطلاعاتش بالا باشه که بتونه راجع به همه چی نظر بده، در نهایت نیازمنده. در نهایت یه شب که همه ی درد ها یه وزنه ی دویست کیلویی رو سینه ش میشن دوست داره که یکی بالا سرش وایسه، به حرف هاش گوش بده، نگاش کنه، باش گریه کنه و حتی اگه خوابید اون بیدار بمونه و نگاهش کنه. نگاش کنه که بدونه حتی وقتی حواسش نیست هم یکی حواسش هست، آدمیزاد دو پا نیازمنده. محتاج به محبته، نمیشه بره در خونه ی مردم التماس کنه که دو کاسه محبت بهم بدید، واسه همین محبت میکنه که اگه قرار باشه برگشتی داشته باشه، نگاه بشه بالای تختش، گوش بشه واسه حرفاش، آغوش بشه واسه گریه هاش، انگشت بشه و موهاشو نوازش کنه. اما همیشه زندگی جای قشنگی نیست، همیشه آدم بدی هاش زودی بر میگرده بهش اما خوبی هاش سر فرصت، سر حوصله و با حساب کتاب دقیق بر میگرده، واسه همینه که آدمی وقتی چیزی رو نیاز داره، ندارتش. واسه همینه که دست و پا میزنه که الان که نیازمندم و محتاجم کجایی؟ و هیچ کلامی نمیشنوه. واسه همینه که شب پتو رو، روی سرش میکشه و بعد از باخت هایی که داده با این واقعیت رو به رو میشه که آدمیزاد در عین نیازمندی، در عین احتیاج، در عین انتظار، در عین گریه و در تحمل فشار های زندگی در نهایت تنهاست.
#مهتاب_خلیفپور
.
۸.۷k
۲۶ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.