ات

---------ات

پربود شده بودم دلم خیلی درد میکرد ولی بد بد ندارم چیکار کنن ؟ رفتم پلیین و سعی کردم به یکی از اون بادیگاردا بگم چون خدمتکاری اونجا نبود درو که باز کرد همسون پشت در بودن و بهم

نگاه کردن

°چی میخوای ؟ چرا درو باز میکنی ؟ میخوای فرار کنی ها ؟
از سوالاشون خسته شده بودم که گفتم
#خب چیزه .... اممم ... چزه..دیگه
وسط حرفم پرید و گفت
°چه مرگته بگو دیگه
چشمامو مهکم بهم بستم و
#میشه برام پد بگیرید پربودم
بعد از حرفم سریع رفتم بالا و درو بستم
چند دقیقه گذشته بود دلم خیلی درد میکرد که یهو در باز شد و

پدمو پرت کرد سمتم و رفت
ورداشتم و رفتم دستشویی

برگشتم و روی تخت دراز کشیدم پتو انداختم روم و جم شدم

نمیدونم کی خوابیدم ولی با صدای یونگی از خواب باشدم از الان به بعد تو خدمتکار اینجایی به لباسی پرت کرد سمتم و گفت
÷سری بپوش برو غذا درست کن
# غذا .. ؟ من بلد نیستم غذا درست کنم

÷به من ربطی نداره دیگه
بعد از حرفاش رفت بیرون

لباسرو پوشیدم و رفتم بیرون

از پله ها پایین رفتم و به اشپزخونه رفتم هیشکی نبود فکر کنم
همشون یا اخراج شدن یا مرخصی گرفتن
الان چی درست کنم ؟

به فکرم رسید از بادیگاردا بپرسم رفتم و دوباره درو باز کردم که ایندفعه دادی زد و گفت

°باززز چیهههع

بی فکر زدم زیر گوشش و سیسی گرفتم که انگار تو نمیتونی منو بزنی فقط من میتونم ولی بعدش به کوه خوردن اوفتادم دستشو آورد بالا که منو بزنه ولی با صدای یونگی وایساد برای اولین بار خوشحال شدم از اینکه اومده بود

÷داشتی میزدیش درسه ؟
°قربان میخواست فرار کنه
بهم برخورد و گفتم

#میخواستم فرار کنم ؟ فرار کردنمو دیدی اصلا ؟ اومده بودم سوال
بپرسم که مثل این روانیا سرم داد زدی

÷چه سوالی ؟

#که چه غذایی دوست داری
یونگی زد زیر خنده و گفت
÷جدی بلد نیستی غذا درست کنی ؟
#خب من كلا ۱۶ سالمه ..

÷جدی ؟ فکر میکردم ۱۹ سالته ولی بازم بنظرت اینا میتونستن چیکار کنن؟

#چبدونم اصلا چرا از بیرون غذا سفارش نمیدی ؟
÷وقتی خودم خدمتکار دارم غذای بیرون چیه
#غذا سوخته دوست داری پس
÷غذای درست حسابی درست کن
خب من تنها غذایی که بلد بودم تخم مرغ بود
پس به تصمیمش احترام گذاشتم و تخم مرغ درست کردم
تموم شده بود ولی بخاطر روغن دستام سوخته بود

داد زدم

#مین یونکی غذا امادست اومد پایین و گفت ÷مین یونگی نها ارباب تو همین حرفا بود که غذامو دید
#به من ربطی نداره خوشمزه ترین غذایی که میتونستم برات درست کنمو درست کردم
÷تخمه مرغ ؟ نخواستم اصلا
#اصلا خودم میخورم به این خوشمزگی والا
تو همین بحثا بودیم که دوتا دختر اومدن داخل

(اولیش &دومیش ∆ )
&اوياااااااا

و اومد چسبید به یونکی
اون یکیم که بهش میخورد مامانش باشه گفت
∆حتما خیلی دلت برامون تنگ شده بود
دختر اولیه به منی که نشسته بودم و داشتم غذای خوشمزمو

میخوردم گفت
&اوپا این کیه ؟
÷دستتو بکش خدمتکارمه
&خدمتکار میشینه غذا میخوره ؟ یه نگاهی به منه بدبخت انداخت و گفت

÷اونم ادمه پس اره

اینا کین اههههه من میخوام برم تو اتاقم دلم درد میکنهه تو این دردو فکر اینا بودم که با کشیدن موهام به خودم اومدم
&تو کی زنیکه
مطمعنن حوصله هیچی نداشتم و منم تو دوران پریودی سگ
میشم پس بلند شدم و منم موهاشو کشیدم
# اصلا خودت کی زنکه روانی
&دستتو از رو موهام بکش
چون موعامو مهکم کشید جیغم بلند شد و مهکم تر موهاشو
کشیدم
همینجیری که گیسو گیس کشی راه انداخته بودیم با صدای یونگی
جفتمون وایسادیم و نگاهش کردیم
قبل از اینکه کسی چیزی بگه گفتم
#زودتر بگو موهامو ول کنه وگرنه مهکم تر موهاشو میکشم
مامانش که انگار عصبی شده بود گفت
∆چی گفتی زنیکه و سریع اومد سمتم
و......

( )
دیدگاه ها (۰)

پارت بعدیم الان میزارم بوس بوسس

روی اپن نشستم و داشتم کیکو میخوردم من عاشق کیک بودمیه قلشق گ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

فیک شاهزاده من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط