طعم آن بوسه و کندوی تو لذت دارد

طعم آن بوسه و کندوی تو لذت دارد
محو آن چشم چو آهوی تو لذت دارد

پلک بر هم بزنی جان مرا میگیری
جان دهم بر سر زانوی تو،لذت دارد

حرفهایت همه شیرین ودل انگیز و قشنگ
پرکشیدن به خدا سوی تو لذت دارد

می سپارم دل خود را به دعای تو عزیز
دیدن دست ثناگوی تو لذت دارد

شعر میگویم و هربار برایت غزلی
گفتن از عشق به پهلوی تو لذت دارد

#ناشناس
دیدگاه ها (۱)

.خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند: نش...

غزل هایم برای او که هم جان است و جاناندل بی طاقتماما اسیر د...

مگر می شود یک نفر را آنقدر نداشتاما بی نهایت دوست داشت ؟!

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادمرا روزی مباد آن دم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط