چشماش سبز بود

چشماش سبز بود.
خودش چشماشو دوست نداشت. چشمای مشکی براش جذاب تر بود.
ولی اون بهش میگفت چشم جنگلی.عاشقه چشمای سبزش بود.
اون روز که از خواب بیدار شد همه چی فرق داشت،حرکاتش فرق داشت.
رفت جلوی آینه.
چند دقیقه ای زل زد.
انگار تازگی داشت دیدن چشمای خودش.
بعد آروم لبخند زد از رو آینه تصویره جنگلو نوازش کرد.از رو آینه، تصویره چشماشو نوازش کرد.
حواسش نبود که تمام حرکاتشو زیر نظر دارم.
یهو جا خورد ولی سریع بهم لبخند زد و گفت:میگما چه خوبه اول از همه آدم خودشو دوست داشته باشه...مشکی با سبز چه فرقی داره وقتی خودت،خودتو دوست داشته باشی.
دیوونه بود!

من اینو خوب میدونم،دیوونه بود.

#نرگس_بنار

@گگ
دیدگاه ها (۱)

#مدل_لباس#مانتو#مد #خاص #جذاب

#مدل_لباس#مانتو#مد #خاص #جذاب

یه وقتایی روزمرگی هاتونو کنار بزارید و خودتونو همه جوره وقفه...

آرامش جان می شوی وقتی آغوشم را در آغوشت می سپارمسکوت پیشه می...

یک لحظه مکث کرد، نفس عمیقی کشید، انگار که بخواد تمام حرف‌های...

عشق سادیسمی من

black flower(p,318)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط