یک پَنجره باز است به امیدِ نگاهی
یک پَنجره باز است به امیدِ نگاهی
ای عشق! صدایم کن از آن پنجره گاهی
نگذار بر آن پنجره ماتم بنشیند
یادی کن از آن چِشم که ماندهست به راهی
از حالِ دلِ، این خستهی دیوانه چه گویم؟
بر آینه نقشیست به اندازهی آهی
فریادِ دلِ سوخته را ساده مپندار
هشدار! عزیزیست که افتاده به چاهی
در آینهی عشق نَظر کردم و دیدم
کز غم نه گریزیست، نه اَمنی، نه پَناهی
نگذار که در خلوت بیعشق بخوابم
بر خاکِ مزارم بنشین گاه به گاهی
#هوایی.که.من.الان.انتظارشو.دارم.😍
ای عشق! صدایم کن از آن پنجره گاهی
نگذار بر آن پنجره ماتم بنشیند
یادی کن از آن چِشم که ماندهست به راهی
از حالِ دلِ، این خستهی دیوانه چه گویم؟
بر آینه نقشیست به اندازهی آهی
فریادِ دلِ سوخته را ساده مپندار
هشدار! عزیزیست که افتاده به چاهی
در آینهی عشق نَظر کردم و دیدم
کز غم نه گریزیست، نه اَمنی، نه پَناهی
نگذار که در خلوت بیعشق بخوابم
بر خاکِ مزارم بنشین گاه به گاهی
#هوایی.که.من.الان.انتظارشو.دارم.😍
۱۰.۳k
۱۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.