من را به گناهی که نگاه تو درآن بود

مَن را به گناهی که " نگاهِ تو " درآن بود
بُردند سرِ دار و .....تو انگار نه انگار !

اوجِ غَمِ این قصه در این شعر همین جاست:
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار

دل تنگی و بی هم نفسی حال خرابی ست
رویِ دِلم آوار و....توانگار نه انگار

دور از تو شده سنگِ صبورِ منِ دل تنگ...
یک گوشه ی دیوار و....توانگار نه انگار

جان می کنم و محو تماشایی و هر روز...
این حادثه تِکرار و....تو انگار نه انگار

با عشقِ تو میمانم و میمیرم اگر چه...
من می شوم آزار و....تو انگار نه انگار



‌اوج غم این....
.......انگار ن انگار. 😔 ♥
#پاییزُ.هوایِ.برفیش.😐
دیدگاه ها (۱)

یک پَنجره باز است به امیدِ نگاهیای عشق! صدایم کن از آن پنجره...

الهی فدایِ اون لبخندت...چجوری بگم شهادتت مبارک آخه😔 😢 داغدار...

هَر چه بیشتر بی ‌اعتنایی می‌کردم،بیش‌تر عاشقش می‌شدم و هر چه...

#تو به دوست داشتن من هم فکر می کنی؟مثلا یک روز، وقتی کسی دور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط