شاهنامه نبرد دوازده رخ ۷۸
#شاهنامه #نبرد_دوازده_رخ #۷۸
نبرد بعد از آن گرگین و اندریمان بود . که هر دو ، جنگ دیده و کارآزموده بودند . آنها نخست نیزه و، کمان و سپر بدست گرفتند و تیر بر هم باریدند . اندریمان چون تگرگ ، تیر بر سپر و خود گرگین بارید اما گرگین تیری بر سراو و تیر دیگری بر پهلویش نشست که از اسب سرنگون شد . گرگین فرود آمد ، پرچم او را بر گرفت و به بالای کوه آمد . درفش دلفروز خود را بر پای کرد .
رزم دیگر بین برته بود و کهرم که به نبردگاه تاختند و از هرگونه جنگ آزمودند و در آخر به تیغ هندی چنگ زدند . برته تیغی بر سر کهرم زد و سپس با درفش همایونی به بالای کوه رفت
. دهمین نبرد میان زنگه شاروان بود با اوخاست ، که نخست گرزها را بر گرفتند این بار نیزه را برداشتند و یکبار که زنگه بر اوخاست دست یافت ، سنان را سوی او کرده تاخت و نیزه را چنان بر کمرگاه او زد که اوخاست از زین سرنگون شد . زنگه درفش گرگ پیکر را بالا برده
، نوبت پیران ، سپهدار توران و گودرز سپهدار ایران رسید به آوردگاه آمدند و با تیغ ، خنجر ، گرز و کمان به نبرد پرداختند .
پیران فهمیده بود و میدانست زمانش بسر رسیده است ، اما مردانه می کوشید تیر او را با تیر پاسخ گوید . اما در این میان تیر خدنگ گودرز به اسب پیران خورد . آن را از هم درید . در پی آن اسب بر زمین فرو غلطید و سوار زیر او ماند ، دست راستش شکست پیران از زیر تنه اسب برخاست ، با درد و سختی رو بسوی کوه گریخت » گودرز سپررا بسر کشید و زوبین بدست در پس او از کوه بالا رفت . پیران از دور او را دید و خنجرش را چون تیری از بالا بسوی گودرز انداخت که بر بازوی او نشست
پهلوان پیر که از این زخم به خشم آمده بود ، زوبین را چنان بسوی پیران افکند که زرهش را درید ، بر جگرش فرود سنگ های کوه جان داد . گودرز سر رسید . پس درفش پیران را بالای سرش برپا کرد و سر او در سایه آن جای داد پس درفش خود را بر بلندای کوه افراشت و از کوه پایین آمده رو به لشکر نهاد
@hakimtoosi
نبرد بعد از آن گرگین و اندریمان بود . که هر دو ، جنگ دیده و کارآزموده بودند . آنها نخست نیزه و، کمان و سپر بدست گرفتند و تیر بر هم باریدند . اندریمان چون تگرگ ، تیر بر سپر و خود گرگین بارید اما گرگین تیری بر سراو و تیر دیگری بر پهلویش نشست که از اسب سرنگون شد . گرگین فرود آمد ، پرچم او را بر گرفت و به بالای کوه آمد . درفش دلفروز خود را بر پای کرد .
رزم دیگر بین برته بود و کهرم که به نبردگاه تاختند و از هرگونه جنگ آزمودند و در آخر به تیغ هندی چنگ زدند . برته تیغی بر سر کهرم زد و سپس با درفش همایونی به بالای کوه رفت
. دهمین نبرد میان زنگه شاروان بود با اوخاست ، که نخست گرزها را بر گرفتند این بار نیزه را برداشتند و یکبار که زنگه بر اوخاست دست یافت ، سنان را سوی او کرده تاخت و نیزه را چنان بر کمرگاه او زد که اوخاست از زین سرنگون شد . زنگه درفش گرگ پیکر را بالا برده
، نوبت پیران ، سپهدار توران و گودرز سپهدار ایران رسید به آوردگاه آمدند و با تیغ ، خنجر ، گرز و کمان به نبرد پرداختند .
پیران فهمیده بود و میدانست زمانش بسر رسیده است ، اما مردانه می کوشید تیر او را با تیر پاسخ گوید . اما در این میان تیر خدنگ گودرز به اسب پیران خورد . آن را از هم درید . در پی آن اسب بر زمین فرو غلطید و سوار زیر او ماند ، دست راستش شکست پیران از زیر تنه اسب برخاست ، با درد و سختی رو بسوی کوه گریخت » گودرز سپررا بسر کشید و زوبین بدست در پس او از کوه بالا رفت . پیران از دور او را دید و خنجرش را چون تیری از بالا بسوی گودرز انداخت که بر بازوی او نشست
پهلوان پیر که از این زخم به خشم آمده بود ، زوبین را چنان بسوی پیران افکند که زرهش را درید ، بر جگرش فرود سنگ های کوه جان داد . گودرز سر رسید . پس درفش پیران را بالای سرش برپا کرد و سر او در سایه آن جای داد پس درفش خود را بر بلندای کوه افراشت و از کوه پایین آمده رو به لشکر نهاد
@hakimtoosi
۲۸.۲k
۲۴ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.