🍷پارت 14🍷
🍷پارت 14🍷
"میسو"
هروقت ردشو میزنن مخفی میشن...
واسه پیدا کردن یه قاتل باید از خلافکارا کمک بگیری
به سمت خونخ حرکت کردم
................
"بیشتر بخور ببین فقط پوست ازت مونده"
"اه مامان دیگه نمیتونم"
با اخم نگام کرد "نمیتونم نداریم"
بزور یه قاشق دیگه گذاشت دهنم
لبخند زدم"میتونم برم حالا"
اونم لبخند زد"اره"
"بابت غذا ممنون"
رفتم تو اتاق و روی تخت مینا دراز کشیدم پتوشو بغل کردم هنوزم بوی اونو میداد
لبخند زدم یه لبخند پر از درد دلم خیلی براش تنگ شده
قرص کم کم اثر گذاشتو خوابم برد
............
لایه چشامو آروم باز کردم نور چشماشو میزد از نور متنفرم بلند شدم و پردرو کشیدم
"هی میسو پرده رو نکش چند بار بگم من تاریکی دوست ندارم"
برگشتم و مینا رو دیدم
"اونجوری نگام نکن میگم پردرو بکش"
رفتم سمتشو به خودم اومدم که با جای خالیش روبه رو شدم
بغض بدی نشست تو گلوم و یه لبخند تلخ رو لبم.
"ترسو"
..............
داد زدم "مامان کاری نداری دارم میرم خرید "
" چرا میسو تخم مرغ بخر ندارم "
"چشم من رفتم"
"مواظب خودت باش"
از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت فروشگاه خرید
رسیدم پیاده شدمو رفتم داخل طبق معمول شلوغ بود و چند تا خرت و پرت که میخواستم و برداشتم و گذاشتم تو سبد
فقط مونده بود تخم مرغ ، اه از خرید متنفرم رفتم سمته قفسه تخم مرغا باید دور میزدم ، رسیدم به برییدگی که
یکی محکم خورد بهم و افتادم پایین اونم افتاد ، درد بدی تو سرم پیچید خیلی سفت بود ، شت
همه وسیله هام افتاد یه دستمو رو سرم گذاشتم و بهش نگاه کردم
تا وجودم ترسیدم ، خیلی بد نگام میکرد یهو وحشیانه بلند شدو اومد سمتم
یقمو کشید و تو یه حرکت بلندم کرد
یه پسر جوون بود ، تو صورتم داد کشید
"دختره احمق چرا اومدی سره راهم"
من فقط داشتم میلرزیدم از ترس وقتی میترسم نمیتونم کاری کنم
پرتم کرد که با باسن محکم خوردم زمین و درد و یا تمام بدنم حس کردم اما
سعی کردم که جلوی آخ گفتنمو بگیرم ، که موفقم بودم ، تا حدودی
بلند شدم که وسایلمو جمع کنم و به اون اهمیت ندم ، یهو دویید سمتم که تو خودم جمع شدم
اما یه تنه خیلی محکم زدو از کنارم رد شد
پسره روانی بهتره یه سر یه مطبم بزنه اونوقت خودم خفش میکنم ، پوزخند زدم نه که خیلی میتونم
دختره ی بدرد نخور
بلند شدم برم سمت تخم مرغا که صدای داد بلندی اومد
اه انگار شانس نیس من تخم مذغ بخرم ، ادم کنجکاوی نبودم ، ولی این فرق میکرد
دوییدم سمت صدا ، مردم همه جمع شده بودن ، چیزی که میدیم قابل حَضم نبود...
این پارت و بیشتر از پارتای دیگه نوشتم😂
😘😘💖
"میسو"
هروقت ردشو میزنن مخفی میشن...
واسه پیدا کردن یه قاتل باید از خلافکارا کمک بگیری
به سمت خونخ حرکت کردم
................
"بیشتر بخور ببین فقط پوست ازت مونده"
"اه مامان دیگه نمیتونم"
با اخم نگام کرد "نمیتونم نداریم"
بزور یه قاشق دیگه گذاشت دهنم
لبخند زدم"میتونم برم حالا"
اونم لبخند زد"اره"
"بابت غذا ممنون"
رفتم تو اتاق و روی تخت مینا دراز کشیدم پتوشو بغل کردم هنوزم بوی اونو میداد
لبخند زدم یه لبخند پر از درد دلم خیلی براش تنگ شده
قرص کم کم اثر گذاشتو خوابم برد
............
لایه چشامو آروم باز کردم نور چشماشو میزد از نور متنفرم بلند شدم و پردرو کشیدم
"هی میسو پرده رو نکش چند بار بگم من تاریکی دوست ندارم"
برگشتم و مینا رو دیدم
"اونجوری نگام نکن میگم پردرو بکش"
رفتم سمتشو به خودم اومدم که با جای خالیش روبه رو شدم
بغض بدی نشست تو گلوم و یه لبخند تلخ رو لبم.
"ترسو"
..............
داد زدم "مامان کاری نداری دارم میرم خرید "
" چرا میسو تخم مرغ بخر ندارم "
"چشم من رفتم"
"مواظب خودت باش"
از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت فروشگاه خرید
رسیدم پیاده شدمو رفتم داخل طبق معمول شلوغ بود و چند تا خرت و پرت که میخواستم و برداشتم و گذاشتم تو سبد
فقط مونده بود تخم مرغ ، اه از خرید متنفرم رفتم سمته قفسه تخم مرغا باید دور میزدم ، رسیدم به برییدگی که
یکی محکم خورد بهم و افتادم پایین اونم افتاد ، درد بدی تو سرم پیچید خیلی سفت بود ، شت
همه وسیله هام افتاد یه دستمو رو سرم گذاشتم و بهش نگاه کردم
تا وجودم ترسیدم ، خیلی بد نگام میکرد یهو وحشیانه بلند شدو اومد سمتم
یقمو کشید و تو یه حرکت بلندم کرد
یه پسر جوون بود ، تو صورتم داد کشید
"دختره احمق چرا اومدی سره راهم"
من فقط داشتم میلرزیدم از ترس وقتی میترسم نمیتونم کاری کنم
پرتم کرد که با باسن محکم خوردم زمین و درد و یا تمام بدنم حس کردم اما
سعی کردم که جلوی آخ گفتنمو بگیرم ، که موفقم بودم ، تا حدودی
بلند شدم که وسایلمو جمع کنم و به اون اهمیت ندم ، یهو دویید سمتم که تو خودم جمع شدم
اما یه تنه خیلی محکم زدو از کنارم رد شد
پسره روانی بهتره یه سر یه مطبم بزنه اونوقت خودم خفش میکنم ، پوزخند زدم نه که خیلی میتونم
دختره ی بدرد نخور
بلند شدم برم سمت تخم مرغا که صدای داد بلندی اومد
اه انگار شانس نیس من تخم مذغ بخرم ، ادم کنجکاوی نبودم ، ولی این فرق میکرد
دوییدم سمت صدا ، مردم همه جمع شده بودن ، چیزی که میدیم قابل حَضم نبود...
این پارت و بیشتر از پارتای دیگه نوشتم😂
😘😘💖
۲۸.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.