خاتون خودم کتیبه ای از آهم دیگر ز تو ملال نمی خواهم

"...
خاتون ! خودم کتیبه ای از آهم ، دیگر ز تو ملال نمی خواهم

حرفی بزن سکوت تو پیرم کرد ، من واژه های لال نمی خواهم

تردیدی آن چنان که تو می دانی ، مثل خوره به جان من افتاده ست

چیزی بگو که دلخوشی ام باشد ، تقدیر و احتمال نمی خواهم

با این چنین تبسم کمرنگی ، برگشتنت قشنگ نخواهد بود *سیب* آن زمان که سرخ شود *سیب* است ، من هدیه های کال نمی خواهم
روزی دلت گرفت و گمان کردی ، وقتش رسیده است که برگردی

پای همان درخت اساطیری ، تقویم ماه و سال نمی خواهم

من دلخوشم به این که کنار تو ، یک عمر آشنای قفس باشم

پرواز را ز یاد نخواهم برد ، اما دوباره بال نمی خواهم

آری ، اگر به خویش قبولاندم ، تو رفته ای و باز نخواهی گشت

دل می دهم به هر چه که باداباد ! از مرگ هم مجال نمی خواهue
دیدگاه ها (۲)

گنجشکان لاف می‌زنند:جیک جیک جیک جیکجیک هیچ یک‌شان در نیامد

می‌برندت به خواب دیدن منتا ببینند پوزخندت راسال‌ها پیش نیز ا...

شلون تخون وانت حلفت بایاتمزلاگه اطلعت مو درج بایاتترید تروح ...

احبک من صغر عودی وسنیومن حبک سقط شعری وسنیعلی حالی بچه الشیع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط