سناریو انیمه
سناریو انیمه
خبببببببب با اینکه گوشیم ۱۰ درصد شارژ داره ولی مینویسم
عکس بالا نقاشیمه نمیدونمچه ربطی داره ولی گذاشتمش
و اینکه از این به بعد کمتر فعالیت میکنم و بیشتر سناریو و وانشات مینویسم
موضوع :وقتی یکی از اعضای خانواده سانو باشی
___________________
ایزانا تورو ملکه میدونه و همش به اسم پرنسس صدات میزنه
با مایکی خیلی صمیمی هستی و سر بقیه کرم میریزین
همیشه با مایکی دوریاکی یواشکی برمیدارین و میخورین
با اما میرین خرید و اون از علاقش نصبت به دراکن بهت میگه و تو دلداریش میدی
ایزانا همیشه برات کادو هایی مثل اکسسوری و عروسکای کوچیک میخره
مایکی معمولا میبرتت موتور سواری
با اعضای گنگ تنجیکو و تومان اشنایی
شینچیرو میبرتت مغازش و کل مدت باهاش حرف میزنی
با اما اشپزی میکنین
شبا باهم جمع میشینو فیلم ترسناک نگا میکنین و بعد که از ترس خوابت نمیبره میرین پیش ایزانا میخوابین ولی نصف شب مایکی میاد نغلت میکنه که با ضربه ایزانا مواجه میشه(از این موضوع یه فیک مینویسم)
خواهر اینا باشی مبارزه بلد نباشی
اگه دعوا کنی ایزانا میشینه کلی نصیحتت میکنه ولی مایکی همش تشویقت میکنه کا بازم با ضربه ایزانا موتجه میشه
هربار با اما بحث میکنین که کی ظرفا رو بشوره که در اخرم میدین یکی از پسرا بشورن
به شینچیرو کمک میکنی مخ دخترا رو بزنه ولی وقتی نمیتونه میشی دلداری میدی
ایزانا برات یه گوشواره ست خودشو خریده
یه لباس از گنگ ایزانا و مایکی داری که هر بار که با یکیشون میری اون لباسو میپوشی
___________________
خببب گفتم دیگه به احتمال خیلیییی کم کلیپو اینجور چیزا بزارم و بجاش فیک مینویسم
الانم گوشیمو میزنم به شارژ ساعت ۳ مینویسم
باید بگم من مثل خفاش تا صبح بیدارم با طلوع خورشید میخوابم
خبببببببب با اینکه گوشیم ۱۰ درصد شارژ داره ولی مینویسم
عکس بالا نقاشیمه نمیدونمچه ربطی داره ولی گذاشتمش
و اینکه از این به بعد کمتر فعالیت میکنم و بیشتر سناریو و وانشات مینویسم
موضوع :وقتی یکی از اعضای خانواده سانو باشی
___________________
ایزانا تورو ملکه میدونه و همش به اسم پرنسس صدات میزنه
با مایکی خیلی صمیمی هستی و سر بقیه کرم میریزین
همیشه با مایکی دوریاکی یواشکی برمیدارین و میخورین
با اما میرین خرید و اون از علاقش نصبت به دراکن بهت میگه و تو دلداریش میدی
ایزانا همیشه برات کادو هایی مثل اکسسوری و عروسکای کوچیک میخره
مایکی معمولا میبرتت موتور سواری
با اعضای گنگ تنجیکو و تومان اشنایی
شینچیرو میبرتت مغازش و کل مدت باهاش حرف میزنی
با اما اشپزی میکنین
شبا باهم جمع میشینو فیلم ترسناک نگا میکنین و بعد که از ترس خوابت نمیبره میرین پیش ایزانا میخوابین ولی نصف شب مایکی میاد نغلت میکنه که با ضربه ایزانا مواجه میشه(از این موضوع یه فیک مینویسم)
خواهر اینا باشی مبارزه بلد نباشی
اگه دعوا کنی ایزانا میشینه کلی نصیحتت میکنه ولی مایکی همش تشویقت میکنه کا بازم با ضربه ایزانا موتجه میشه
هربار با اما بحث میکنین که کی ظرفا رو بشوره که در اخرم میدین یکی از پسرا بشورن
به شینچیرو کمک میکنی مخ دخترا رو بزنه ولی وقتی نمیتونه میشی دلداری میدی
ایزانا برات یه گوشواره ست خودشو خریده
یه لباس از گنگ ایزانا و مایکی داری که هر بار که با یکیشون میری اون لباسو میپوشی
___________________
خببب گفتم دیگه به احتمال خیلیییی کم کلیپو اینجور چیزا بزارم و بجاش فیک مینویسم
الانم گوشیمو میزنم به شارژ ساعت ۳ مینویسم
باید بگم من مثل خفاش تا صبح بیدارم با طلوع خورشید میخوابم
۱۸.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.