فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۹۱💜💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: بتوووچهههههههه من میخام برممممم
@ ببین دختر ارباب محرومت کرده ا بیرون رفتن،دس بردار د ه رز ه!
سانامی:: ک ث ا ف ت ا ی ح.رو..م زاده ک.ث.ی.ف...همتون از هم بدتریییین
@ بزار...من هالیت میکنم
مرده رفت سمت کاناپه و گوشیشو برداشت
سانامی منتظر نگاش میکرد...
@ الو...سلام عاقا،دختره میگه میخاد بره بیرون هرکاری میکنم دهنو نمیبنده،بزنم تو دهنش و ببندمش تا از این گ.وه خوریا نکنه؟!
جیمین با شنیدن اینکه کتکش بزنه و ببندش خونش ب جوش اومد...
سانامی ک دیگه واسش اهمیتی نداشت،ب چشم یه خائن و ه.ر زه دیده میشد...شاید بخاطر اینکه الان نگه دارنده بچس،بلاخره دهنو وا کرد
جیمین:: الان میام...
@ چشم،خدافظ
سانامی همینجوری زل زده بود ب طرف
ترسید از اینکه واس جیمین مهم نباشه و الان مرده بیوفته ب جونش
@ ب گ.و.ه خوری انداختنت با ارباب!
بعدشم رفت بیرون و درم قفل کرد
سانامی ویو:
نکنه واقعا الان جیمین بیاد کتکم بزنه...ا..اون مثل قبل شده؟! میخاد زجرم بده،باز عذابم بده؟! ن..نه اینکارو نمیکنه..ح..حقشو نداره
رفت آروم سمت کاناپه و نشست روش
پاهاشو جمع کرد و سرشو گذاشت روشون
آروم اشکاش سرازیر شد
نمیخاست گذشته واسش تکرار بشه
از جیمین میترسید،حتی از خودشم میترسید ک میخاست خودکشی کنه...
کم کم پلکاش سنگین شد و خابش برد
........................................................................
جیمین:: پاشو
سانامی تکونی خورد و آروم چشاشو باز کرد
چشاشو میمالوند ک جیمین بازوشو گرفت و از رو کاناپه اوردش پایین
سانامی بخودش اومد و با ترس دستشو عقب برد
جیمین چند قدم اومد جلو و اون عقب میرفت...
جیمین:: چیه؟! میخوای بری بیرون؟! کی منتظرته؟! خیلی دلت میخاد؟! میخوای بگم بادیگارد شخصی اینجا بفاکت بده هرزه؟! هوم؟!
سانامی:: م..من...
جیمین:: آره...تو
سانامی:: من هرزه نیستم
جیمین:: عه؟! قبلاً هم همینو میگفتیاا
سانامی:: دس از سرم بردار
جیمین:: گفتم ک وقتی بچمو بدنیا آوردم یا میکشمت یا نیندازند چ بیرون
سانامی:: هیچ گوهی نمیتونی بخوری!
جیمین عصبی سمتش هجوم برد و با پشت دست زد تو دهنش
پرت شد رو زمین
یقشو گرفت و بلندش کرد
جیمین:: هیف..هیف ک بچم ممکنه آسیب ببینه،وگرنه طوری زیر مشت و لگد میزاشتمت...
سانو:: دست از سرش بردار!
نگاه جیمین و سانامی برگشت سمت سانو
جیمین سانامیو ول کرد و پوزخندی زد...
سانو:: سانامی... برو حاضر شو،میریم بیرون
جیمین:: سانو...بنظر خیلی زیاده...
سانو:: سانامی دیگه بتو چیزیش مربوط نیست
جیمین:: بچه تو شکمش چی؟! بزارم بره جنده بازی ک فردا بگن بچه ای ک پارک جیمین بزرگ میکنه مال خودشم نی؟؟؟
سانو:: بس کن...چرا نمیخای بفهمی؟؟ سانامی بیگناهه
جیمین:: چرا طرفشو میگیری؟! نکنه تو میبردیش...
سانامی:: خفه شو تنها میرفتم!
سانو:: سانامی...😐
سانامی:: آره ی هرزم...یه حرومزادم...خیلیا امتحانم کردن،خوبه؟!
بعدشم برگشت بره...
جیمین خنده بلندی کرد ک سانو از حرص لبشو ب دندون گرفت...
جیمین:: اوکی،میتونی امروزو پیشش بمونی...باید برم...
جیمین رفت سمت در خروجی
بازش کرد و رفت بیرون
سانو هم دووید رفت تو اتاق پیش سانامی
سانو:: چ گوهی بود خوردی؟!
سانامی:: واسم مهم نیست،اون ک دیگه واسش فرقی نمیکنه...خاستم تو داخل دردسر...
سانو:: خفه شو...پاشو لباس بپوش...وقتشه بریم
سانامی نزدیک یانو رفت
زل زد تو چشاش..
سانامی:: ک..کجا ببریم؟!
سانو:: تو آماده شووو
سانامی سری تکون داد و رفت ک لباس بپوشه...
پارت۹۱💜💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: بتوووچهههههههه من میخام برممممم
@ ببین دختر ارباب محرومت کرده ا بیرون رفتن،دس بردار د ه رز ه!
سانامی:: ک ث ا ف ت ا ی ح.رو..م زاده ک.ث.ی.ف...همتون از هم بدتریییین
@ بزار...من هالیت میکنم
مرده رفت سمت کاناپه و گوشیشو برداشت
سانامی منتظر نگاش میکرد...
@ الو...سلام عاقا،دختره میگه میخاد بره بیرون هرکاری میکنم دهنو نمیبنده،بزنم تو دهنش و ببندمش تا از این گ.وه خوریا نکنه؟!
جیمین با شنیدن اینکه کتکش بزنه و ببندش خونش ب جوش اومد...
سانامی ک دیگه واسش اهمیتی نداشت،ب چشم یه خائن و ه.ر زه دیده میشد...شاید بخاطر اینکه الان نگه دارنده بچس،بلاخره دهنو وا کرد
جیمین:: الان میام...
@ چشم،خدافظ
سانامی همینجوری زل زده بود ب طرف
ترسید از اینکه واس جیمین مهم نباشه و الان مرده بیوفته ب جونش
@ ب گ.و.ه خوری انداختنت با ارباب!
بعدشم رفت بیرون و درم قفل کرد
سانامی ویو:
نکنه واقعا الان جیمین بیاد کتکم بزنه...ا..اون مثل قبل شده؟! میخاد زجرم بده،باز عذابم بده؟! ن..نه اینکارو نمیکنه..ح..حقشو نداره
رفت آروم سمت کاناپه و نشست روش
پاهاشو جمع کرد و سرشو گذاشت روشون
آروم اشکاش سرازیر شد
نمیخاست گذشته واسش تکرار بشه
از جیمین میترسید،حتی از خودشم میترسید ک میخاست خودکشی کنه...
کم کم پلکاش سنگین شد و خابش برد
........................................................................
جیمین:: پاشو
سانامی تکونی خورد و آروم چشاشو باز کرد
چشاشو میمالوند ک جیمین بازوشو گرفت و از رو کاناپه اوردش پایین
سانامی بخودش اومد و با ترس دستشو عقب برد
جیمین چند قدم اومد جلو و اون عقب میرفت...
جیمین:: چیه؟! میخوای بری بیرون؟! کی منتظرته؟! خیلی دلت میخاد؟! میخوای بگم بادیگارد شخصی اینجا بفاکت بده هرزه؟! هوم؟!
سانامی:: م..من...
جیمین:: آره...تو
سانامی:: من هرزه نیستم
جیمین:: عه؟! قبلاً هم همینو میگفتیاا
سانامی:: دس از سرم بردار
جیمین:: گفتم ک وقتی بچمو بدنیا آوردم یا میکشمت یا نیندازند چ بیرون
سانامی:: هیچ گوهی نمیتونی بخوری!
جیمین عصبی سمتش هجوم برد و با پشت دست زد تو دهنش
پرت شد رو زمین
یقشو گرفت و بلندش کرد
جیمین:: هیف..هیف ک بچم ممکنه آسیب ببینه،وگرنه طوری زیر مشت و لگد میزاشتمت...
سانو:: دست از سرش بردار!
نگاه جیمین و سانامی برگشت سمت سانو
جیمین سانامیو ول کرد و پوزخندی زد...
سانو:: سانامی... برو حاضر شو،میریم بیرون
جیمین:: سانو...بنظر خیلی زیاده...
سانو:: سانامی دیگه بتو چیزیش مربوط نیست
جیمین:: بچه تو شکمش چی؟! بزارم بره جنده بازی ک فردا بگن بچه ای ک پارک جیمین بزرگ میکنه مال خودشم نی؟؟؟
سانو:: بس کن...چرا نمیخای بفهمی؟؟ سانامی بیگناهه
جیمین:: چرا طرفشو میگیری؟! نکنه تو میبردیش...
سانامی:: خفه شو تنها میرفتم!
سانو:: سانامی...😐
سانامی:: آره ی هرزم...یه حرومزادم...خیلیا امتحانم کردن،خوبه؟!
بعدشم برگشت بره...
جیمین خنده بلندی کرد ک سانو از حرص لبشو ب دندون گرفت...
جیمین:: اوکی،میتونی امروزو پیشش بمونی...باید برم...
جیمین رفت سمت در خروجی
بازش کرد و رفت بیرون
سانو هم دووید رفت تو اتاق پیش سانامی
سانو:: چ گوهی بود خوردی؟!
سانامی:: واسم مهم نیست،اون ک دیگه واسش فرقی نمیکنه...خاستم تو داخل دردسر...
سانو:: خفه شو...پاشو لباس بپوش...وقتشه بریم
سانامی نزدیک یانو رفت
زل زد تو چشاش..
سانامی:: ک..کجا ببریم؟!
سانو:: تو آماده شووو
سانامی سری تکون داد و رفت ک لباس بپوشه...
۶۷.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.