ما نداشتیم کسی را که وقت دلتنگی ما را در آغوش بکشد و بگوی

ما نداشتیم کسی را که وقت دلتنگی ما را در آغوش بکشد و بگوید دلتنگ چه هستی؟ من که هستم!
نداشتیم کسی را که پستی و بلندی‌های زندگی را پا به پایمان طی کند و خودش سد راهمان نشود.
نداشتیم کسی را که یک تنه مونس و همدم و یار و یاور و همراه و دوست و معشوق باشد!
آری نداشتیم،
نداشتیم کسی را که در سرمای استخوان سوز زمستان، دلمان به حضور گرمتر از چای تازه دمش گرم باشد.
ما فقط تنها بودیم،
انقدر تنها که یاد گرفتیم راه و رسم زندگی بر پایه‌ی​ بیکسی را،
یاد گرفتیم که خودمان پستی و بلندی‌های زندگی را طی کنیم،
خودمان هروقت زمین خوردیم بلند شویم،
در زمستان هم به جای حضور کسی، دلمان به جیب‌های گرم کاپشن هایمان و بخاری گرم بود.
آری ما کسی را نداشتیم،
ما فقط تنها بودیم.

#امیررضا_لطفی_پناه
@amirreza_lotfipanah
Instagram.com/amirreza_lotfipanah
دیدگاه ها (۲)

تو هیچ وقت تکلیفمو مشخص نکردی هیچ وقت نخواستی بدونم کجامکجای...

من خودم دیدم اونجایی که حافظ گفت « مجال من همین باشد که پنها...

از دختری که دلش برای راننده تاکسی عینکی که همیشه از اسکناس ه...

نمیدونم دختر یا پسرنمیدونم اصلا قراره بچه ای درکار باشه یا ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط