وقتی که می آمد، دیگر دستی نداشتم که برایش تکان بدهم و نه پایی برای دویدن؛ من همیشه در برابرش دست و پایم را گم میکردم..!
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.