یاقوت اژدها
یاقوت اژدها
p4
یعنی واقعیت داشت؟
ن این امکان نداره که ا/ت.......
همینجوری با خودم فکر می کردم که ی صدای از پشت سرم توجهمو جلب کرد
برگشتم که دیدم ا/ت پشت سرمه حدس میزدم حتماً کنجکاو شده دوباره به شکل انسان تغییر حالت دادم و با لبخند رفتم سمتش تعجب کرد ولی خب به روی خودش نیورد
ا/ت:مزاحم شدم؟
کوک:ن نه کاری داشتی؟منو از کجا پیدا کردی؟
ا/ت:از پنجره اتاقی که توش بودم دیدمت راستش میخواستم باهات صحبت کنم اگه مشکلی نیست؟
کوک:نه نه مشکلی نیست میشنوم؟!
نشستیم لبه تپه و همونطور که غروبو تماشا میکردیم صحبت کردیم:
ا/ت:ممنونم که قبول کردی
چرا منو آوردی اینجا؟
کوک:فکر میکردم ماریا بهت گفته؟
ا/ت:نه چیز زیادی نگفته
کوک:خب من بهت میگم ببین ا/ت چند روز دیگه جنگی بین اژدهایان سرخ و سفید اتفاق میفته و تنها امید ما تویی
ا/ت:من؟؟؟؟
کوک:بله تو ا/ت راستش تو معمولی نیستی تو هم یکی از مایی
ا/ت:چییی؟؟؟
کوک:بزار بیشتر توضیح بدم
مادر تو دختر سوگلیه رییس قبیله ی اژدها های ما بود ی روز ی انسان وارد دنیای ما شد ولی هیچ انسانی اینجا جا نداره شاهدخت عاشق اون پسر میشه ولی پدرش مخالفت میکنه و بهش میگه که این ازدواج نباید صورت بگیره و برای قبیله میتونه زیان بار باشه اما دخترش قبونمیکنه و دست به خودکشی میزنه که خوشبختانه زنده میمونه پادشاهم که دخترش از همه چی براش مهم تره با این که از ته قلب مخالفه قبول میکنه ولی دخترش و دامادشو از سر زمین اژدهایان طرد میکنه دخترش آناستازیا خواهرش ویکتوریا مادرش ملکه یاجیسو و پدرش پادشاه ساهارا رو ترک میکنه و به دنیای آدما میاد بعد مدتی صاحب ی پسر میشن که از طرف پادشاه دزدیده میشه و به سرزمین اژدهایان میبرنش آناستازیا خیلی ناراحت میشه اما بعد دو سه سال صاحب ی دختر به اسم ا/ت میشه🙂 ا/ت تو ی دو رگه ای و چون هنوز به ی انسان اژدها نما تبدیل نشدی قدرتت از ما بیشتره
ا/ت:پس که اینطور اسم پسرش یا همون برادر گمشده ی من چیه؟
کوک:ا/ت منو ببخش نمیتونم بیشتر بهت توضیح بدم
ا/ت:باشه بازم ممنون
کوک:خواهش میکنم
ا/ت :من قول میدم که برادرمو پیدا کنم هر چی باشه برادرمه
ناخواسته بغلش کردم کارام دست خودم نبود ا/ت توی شوک عجیب و خنده داری بود.....
اسلاید دوم:عکس مادر ا/ت آناستازیا
اسلاید سوم:عکس ملکه یاجیسو
اسلاید چهارم:عکس ا/ت
جرر عکسا رو از کاور سریال کش رفتم😂💔
#فیک
p4
یعنی واقعیت داشت؟
ن این امکان نداره که ا/ت.......
همینجوری با خودم فکر می کردم که ی صدای از پشت سرم توجهمو جلب کرد
برگشتم که دیدم ا/ت پشت سرمه حدس میزدم حتماً کنجکاو شده دوباره به شکل انسان تغییر حالت دادم و با لبخند رفتم سمتش تعجب کرد ولی خب به روی خودش نیورد
ا/ت:مزاحم شدم؟
کوک:ن نه کاری داشتی؟منو از کجا پیدا کردی؟
ا/ت:از پنجره اتاقی که توش بودم دیدمت راستش میخواستم باهات صحبت کنم اگه مشکلی نیست؟
کوک:نه نه مشکلی نیست میشنوم؟!
نشستیم لبه تپه و همونطور که غروبو تماشا میکردیم صحبت کردیم:
ا/ت:ممنونم که قبول کردی
چرا منو آوردی اینجا؟
کوک:فکر میکردم ماریا بهت گفته؟
ا/ت:نه چیز زیادی نگفته
کوک:خب من بهت میگم ببین ا/ت چند روز دیگه جنگی بین اژدهایان سرخ و سفید اتفاق میفته و تنها امید ما تویی
ا/ت:من؟؟؟؟
کوک:بله تو ا/ت راستش تو معمولی نیستی تو هم یکی از مایی
ا/ت:چییی؟؟؟
کوک:بزار بیشتر توضیح بدم
مادر تو دختر سوگلیه رییس قبیله ی اژدها های ما بود ی روز ی انسان وارد دنیای ما شد ولی هیچ انسانی اینجا جا نداره شاهدخت عاشق اون پسر میشه ولی پدرش مخالفت میکنه و بهش میگه که این ازدواج نباید صورت بگیره و برای قبیله میتونه زیان بار باشه اما دخترش قبونمیکنه و دست به خودکشی میزنه که خوشبختانه زنده میمونه پادشاهم که دخترش از همه چی براش مهم تره با این که از ته قلب مخالفه قبول میکنه ولی دخترش و دامادشو از سر زمین اژدهایان طرد میکنه دخترش آناستازیا خواهرش ویکتوریا مادرش ملکه یاجیسو و پدرش پادشاه ساهارا رو ترک میکنه و به دنیای آدما میاد بعد مدتی صاحب ی پسر میشن که از طرف پادشاه دزدیده میشه و به سرزمین اژدهایان میبرنش آناستازیا خیلی ناراحت میشه اما بعد دو سه سال صاحب ی دختر به اسم ا/ت میشه🙂 ا/ت تو ی دو رگه ای و چون هنوز به ی انسان اژدها نما تبدیل نشدی قدرتت از ما بیشتره
ا/ت:پس که اینطور اسم پسرش یا همون برادر گمشده ی من چیه؟
کوک:ا/ت منو ببخش نمیتونم بیشتر بهت توضیح بدم
ا/ت:باشه بازم ممنون
کوک:خواهش میکنم
ا/ت :من قول میدم که برادرمو پیدا کنم هر چی باشه برادرمه
ناخواسته بغلش کردم کارام دست خودم نبود ا/ت توی شوک عجیب و خنده داری بود.....
اسلاید دوم:عکس مادر ا/ت آناستازیا
اسلاید سوم:عکس ملکه یاجیسو
اسلاید چهارم:عکس ا/ت
جرر عکسا رو از کاور سریال کش رفتم😂💔
#فیک
۴۰.۹k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.