از سرزمینی میآمد

از سرزمینی می‌‌آمد
که مردمانش
دوستت دارم را
با دوست داشتنی‌ترین لهجه‌ها می‌‌گفتند
و دلی‌ اگر می‌لرزید
یا کنارِ عشق بود
یا به راهِ عشق
و هر بار که دلش می‌شکست
ریسه می‌‌رفت
می‌خندید
بوسه‌ای میداد
و می‌‌گفت :
عاشقان چنین اند
بی‌ رحمانه می‌‌سوزند !
بی‌ رحمانه تر‌ می‌‌سازند !

#نیکی_فیروزکوهی
دیدگاه ها (۱)

اگر چه شرح غمم تلخ و بی حد است اینجاگلایه کردن از این غصه ها...

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیستزرق نفروشم و زهدی ننمای...

عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است . گاه می ماند و ناگاه به...

صبحتون بخیر . آرزوی بهترین ها رو براتون دارم .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط