MY FOX pt 6
یهو در با شدت باز شد. ا.ت با جیغ پرید توی بغل جیهوپ...
_هی... هیونگ!
*فک کنم بد موقع مزاحم شدم نه؟*لبخند خبیثانه*
+تا چشمات کور شن مرتیکه ی خر! حالیت نیس وقتی میری خونه مردم در بزنییی؟ اگه منو این آجوشی سکته کرده بودیم چیییی؟*داد*
*خیلی خب... ببخشید ولی من همیشه اینجوری وارد خونه ی برادرم میشم... فعلا شما اینجا مزاحمی!
+چی؟*پوزخند*اگه این به صلاح برادرتون جلوی دهنشو گرفته بود تا این تیله ی از خدا بی خبرشون نمیومد تو دهن من، الان من اینجا نبودم که توی احمق بهم بگی مزاحم!
_ا.ت با هیونگم درست حرف بزن*خنده*اون 1009 سالشه ها...
+خب به عنم...*بعد کمی مکث*چی؟ 1009 سالشه؟ پشمـــــام! چقد خوب مونده!
*یالا... ازم عذر خواهی کن تا ندادم عزرائیل ببرتت!
+به همین خیال باش!
_به نفعته ازش عذر خواهی کنی وگرنه برات بد میشه... از ما گفتن بود.
+مثلا میخواد چیکار کنه؟!
*خیلی مشتاقی بفهمیا! خیلی خب...*بشکن میزنه*عزی جون! کجایی؟ یکی اینجاست که خیلی منتظره بیاد پیشت.
✓اوووو سلام هیونگ... چه خبر؟ میدونی چند وقته ندیدمت؟
*آره میدونم چند وقته... فکر کنم حدود 565 سال پیش بود.
+هن؟ این کیه؟ اینجا چه خبره؟
*ها یادم اومد. عزی جون این خانومه خیلی میخواد بیاد پیشت و یکم باهات گپ بزنه! مگه نه ا.ت خانوم؟
+این... این واقعا عزرائیله؟ مگه تو چی هستی که به این راحتی عزرائیل رو ظاهر کردی؟
*من؟ عاو راستی خودمو معرفی نکردم... من...
_بله ایشون ورلد واید هندسام هستند. فرشته ی خدا.
*یاااا ببند دهنتو خودم میخواستم خودمو معرفی کنمممم.
_*خنده*ببخشید هیونگ.
+*غش*
_ا.ت! ا.ت! چرا غش کرد؟
*شاید بخاطر اینه که ابهت عزی جونمو دید، غش کرد... مگه نه عزی جون؟
✓*خنده*عاو هیونگ خدا داره صدام میزنه ظاهرا یکی دیگه داره میمیره من باید برم پیش اون... خدافظ هیونگ... 565 سال دیگه میبینمت!
*به خدا سلام منو برسون... خدافظ عزی جون.
_هیونگ بیا یه کاری کن... این بیهوشه!
*تقصیر من چیه خودش به چص بند بود.
_هیونگ لطفا... من نباید بزارم به اون آسیبی برسه!
*فقط بخاطر تو... برو کنار باید بهش تنفس دهان به دهان بدم!
_چ... چی؟ چاره دیگه ای نداره؟
*چیـــــــه؟*لبخند خبیثانه*حسودیت شد یکی دیگه میخواد ببوستشـــ؟
_*خنده*نه بابا... من کاری ندارم... ولی... اصلا ولش کن هرکار میخوای بکن.
*میدونی چیه؟ خیلی خری!
_بر... برای چی هیونگ؟
*چون نفهمیدی فقط اگه من بخوام، اون همین الان بهوش میاد! من گفدم تنفس دهان به دهان که واکنش تورو ببینم!
_یااااااااا...*خنده*پس میشه کاری کنید همین الان بهوش بیاد هیونگ؟
*باشه*خنده*
+هووووف عجب خواب مسخره ای بودا... وایسا ببینم من چرا اینجا خوابم برده؟ وسط هالم شد جا واسه خوابیدن؟ عَـــــــه ا.ت خیلی احمقییییی. چرا صدای خنده از پشتم میاد؟ نکنه دیوونه شدم؟ اینجا که کسی نی. یا علی اینجا علاوه بر روباه، جِنم داره... من میترسم.
(الان جیهوپ و جین نامرئین و دارن به ا.ت میخندن)
+آجوشی*داد*آجوشی*داد بلند تر*کدوم گوری ای؟ چرا نیستی؟؟؟؟ بیا میخوام واست خوابمو تعریف کنم... توی خوابم یه مرد خوشگل بود که فرشته بود و تو بش میگفتی هیونگ! اونم 1009 سالش بود... باورت میشه عزرائیل رو ظاهر کرد؟ مرده بودم از ترس توی خواب... آجوشی کجایی؟
_*خنده*فک کنم باید برم پیشش تا کل خونرو نذاشته رو سرش!
*اره برو*خنده*
_اِهم اِهم.
+*جیغ*
_زهر مار گوشم کر شد.
+از کجا یهو در اومدیییی؟
_از توی جایی به اسم سرویس بهداشتی، چطور؟
+*خنده*هیچی... راستی میخواستم خوابمو برات تعریف کنم...
_خب ا.ت اون خواب نبود!
+چی؟
_همش واقعی بود!... هیونگ میتونی برگردی به حالت اصلیت.
ویو ا.ت
یهو دیدم اون پسر خوشگله وسط هال ظاهر شد.
پایان ویو ا.ت
+تو... یعنی شماها بودین که اون موقع تا حالا میخندیدین و من نمیدیدمتوننننن؟
_*آره...
+یه سوال امتیازی... زندگیتونو دوست دارین؟
_*آره خب.
+پس تا 3 میشمرم... اگه اینجا موندین یعنی زندگیتونو دوست ندارین... ولی اگه فرار کنید و نذارید دستم بهتون برسه، یعنی عاشق زندگیتونید (:
+1...
_هی ا.ت وایس...
+۲...
_هیونگ وقت فرار کردنه.*خنده*
*آره*خنده*
+۳....
+خب خدارو شکر که رفتین... ولی لطفا دیگه برنگردین (:
_داری رسما منو از خونه خودم بیرون میکنیا.
+*یهو به خودش اومد*عاو ببخشید آقا بزرگ... من خب بخاطر عصبانیتم نفهمیدم چیکار کردم ببخشید...
_اشکال نداره... بذار جین خودشو معرفی کنه.
+جین؟ جین کیه؟
*منم... البته اسم زمینیم سوکجینه... اسم اصلیم میکائیله!
...........
_هی... هیونگ!
*فک کنم بد موقع مزاحم شدم نه؟*لبخند خبیثانه*
+تا چشمات کور شن مرتیکه ی خر! حالیت نیس وقتی میری خونه مردم در بزنییی؟ اگه منو این آجوشی سکته کرده بودیم چیییی؟*داد*
*خیلی خب... ببخشید ولی من همیشه اینجوری وارد خونه ی برادرم میشم... فعلا شما اینجا مزاحمی!
+چی؟*پوزخند*اگه این به صلاح برادرتون جلوی دهنشو گرفته بود تا این تیله ی از خدا بی خبرشون نمیومد تو دهن من، الان من اینجا نبودم که توی احمق بهم بگی مزاحم!
_ا.ت با هیونگم درست حرف بزن*خنده*اون 1009 سالشه ها...
+خب به عنم...*بعد کمی مکث*چی؟ 1009 سالشه؟ پشمـــــام! چقد خوب مونده!
*یالا... ازم عذر خواهی کن تا ندادم عزرائیل ببرتت!
+به همین خیال باش!
_به نفعته ازش عذر خواهی کنی وگرنه برات بد میشه... از ما گفتن بود.
+مثلا میخواد چیکار کنه؟!
*خیلی مشتاقی بفهمیا! خیلی خب...*بشکن میزنه*عزی جون! کجایی؟ یکی اینجاست که خیلی منتظره بیاد پیشت.
✓اوووو سلام هیونگ... چه خبر؟ میدونی چند وقته ندیدمت؟
*آره میدونم چند وقته... فکر کنم حدود 565 سال پیش بود.
+هن؟ این کیه؟ اینجا چه خبره؟
*ها یادم اومد. عزی جون این خانومه خیلی میخواد بیاد پیشت و یکم باهات گپ بزنه! مگه نه ا.ت خانوم؟
+این... این واقعا عزرائیله؟ مگه تو چی هستی که به این راحتی عزرائیل رو ظاهر کردی؟
*من؟ عاو راستی خودمو معرفی نکردم... من...
_بله ایشون ورلد واید هندسام هستند. فرشته ی خدا.
*یاااا ببند دهنتو خودم میخواستم خودمو معرفی کنمممم.
_*خنده*ببخشید هیونگ.
+*غش*
_ا.ت! ا.ت! چرا غش کرد؟
*شاید بخاطر اینه که ابهت عزی جونمو دید، غش کرد... مگه نه عزی جون؟
✓*خنده*عاو هیونگ خدا داره صدام میزنه ظاهرا یکی دیگه داره میمیره من باید برم پیش اون... خدافظ هیونگ... 565 سال دیگه میبینمت!
*به خدا سلام منو برسون... خدافظ عزی جون.
_هیونگ بیا یه کاری کن... این بیهوشه!
*تقصیر من چیه خودش به چص بند بود.
_هیونگ لطفا... من نباید بزارم به اون آسیبی برسه!
*فقط بخاطر تو... برو کنار باید بهش تنفس دهان به دهان بدم!
_چ... چی؟ چاره دیگه ای نداره؟
*چیـــــــه؟*لبخند خبیثانه*حسودیت شد یکی دیگه میخواد ببوستشـــ؟
_*خنده*نه بابا... من کاری ندارم... ولی... اصلا ولش کن هرکار میخوای بکن.
*میدونی چیه؟ خیلی خری!
_بر... برای چی هیونگ؟
*چون نفهمیدی فقط اگه من بخوام، اون همین الان بهوش میاد! من گفدم تنفس دهان به دهان که واکنش تورو ببینم!
_یااااااااا...*خنده*پس میشه کاری کنید همین الان بهوش بیاد هیونگ؟
*باشه*خنده*
+هووووف عجب خواب مسخره ای بودا... وایسا ببینم من چرا اینجا خوابم برده؟ وسط هالم شد جا واسه خوابیدن؟ عَـــــــه ا.ت خیلی احمقییییی. چرا صدای خنده از پشتم میاد؟ نکنه دیوونه شدم؟ اینجا که کسی نی. یا علی اینجا علاوه بر روباه، جِنم داره... من میترسم.
(الان جیهوپ و جین نامرئین و دارن به ا.ت میخندن)
+آجوشی*داد*آجوشی*داد بلند تر*کدوم گوری ای؟ چرا نیستی؟؟؟؟ بیا میخوام واست خوابمو تعریف کنم... توی خوابم یه مرد خوشگل بود که فرشته بود و تو بش میگفتی هیونگ! اونم 1009 سالش بود... باورت میشه عزرائیل رو ظاهر کرد؟ مرده بودم از ترس توی خواب... آجوشی کجایی؟
_*خنده*فک کنم باید برم پیشش تا کل خونرو نذاشته رو سرش!
*اره برو*خنده*
_اِهم اِهم.
+*جیغ*
_زهر مار گوشم کر شد.
+از کجا یهو در اومدیییی؟
_از توی جایی به اسم سرویس بهداشتی، چطور؟
+*خنده*هیچی... راستی میخواستم خوابمو برات تعریف کنم...
_خب ا.ت اون خواب نبود!
+چی؟
_همش واقعی بود!... هیونگ میتونی برگردی به حالت اصلیت.
ویو ا.ت
یهو دیدم اون پسر خوشگله وسط هال ظاهر شد.
پایان ویو ا.ت
+تو... یعنی شماها بودین که اون موقع تا حالا میخندیدین و من نمیدیدمتوننننن؟
_*آره...
+یه سوال امتیازی... زندگیتونو دوست دارین؟
_*آره خب.
+پس تا 3 میشمرم... اگه اینجا موندین یعنی زندگیتونو دوست ندارین... ولی اگه فرار کنید و نذارید دستم بهتون برسه، یعنی عاشق زندگیتونید (:
+1...
_هی ا.ت وایس...
+۲...
_هیونگ وقت فرار کردنه.*خنده*
*آره*خنده*
+۳....
+خب خدارو شکر که رفتین... ولی لطفا دیگه برنگردین (:
_داری رسما منو از خونه خودم بیرون میکنیا.
+*یهو به خودش اومد*عاو ببخشید آقا بزرگ... من خب بخاطر عصبانیتم نفهمیدم چیکار کردم ببخشید...
_اشکال نداره... بذار جین خودشو معرفی کنه.
+جین؟ جین کیه؟
*منم... البته اسم زمینیم سوکجینه... اسم اصلیم میکائیله!
...........
۹.۷k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.