میدونست که من زود ناراحت میشم ...
میدونست که من زود ناراحت میشم ...
میدونست که چقدر زیاد دوستش دارم ، هی بیشتر بی محلی میکرد و عذابم میداد منم که حساس بودم هی به جونش غُر میزدم هی به روش میاوردم بی محلیشو ! اونم نقطه ضعفمو میدونست و هی میگفت : تو حساس شدی ، تو دیگه خسته شدی از این رابطه ، داری بهونه میگیری !
داشت حرفه دلِ خودشو به من
میفهموند و منِ ساده هربار خودمو مقصر میدونستم ...
آدما بعضی وقتا برایِ اینکه حسو حالشونو بهت بفهمونن مجبورن حرفِ دلِ خودشونو به اجبار تو ذهنت بندازن تا درگیرش بشی و خسته !
بعد تمامِ اشتباهاتو میندازن گردن تو به راحتی میذارن میرن و تو میمونی با وجدانی همیشه ناراحت ...
و باور میکنی که مقصری ...
مبینا_ژرژی
میدونست که چقدر زیاد دوستش دارم ، هی بیشتر بی محلی میکرد و عذابم میداد منم که حساس بودم هی به جونش غُر میزدم هی به روش میاوردم بی محلیشو ! اونم نقطه ضعفمو میدونست و هی میگفت : تو حساس شدی ، تو دیگه خسته شدی از این رابطه ، داری بهونه میگیری !
داشت حرفه دلِ خودشو به من
میفهموند و منِ ساده هربار خودمو مقصر میدونستم ...
آدما بعضی وقتا برایِ اینکه حسو حالشونو بهت بفهمونن مجبورن حرفِ دلِ خودشونو به اجبار تو ذهنت بندازن تا درگیرش بشی و خسته !
بعد تمامِ اشتباهاتو میندازن گردن تو به راحتی میذارن میرن و تو میمونی با وجدانی همیشه ناراحت ...
و باور میکنی که مقصری ...
مبینا_ژرژی
۲.۹k
۲۶ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.