**

**
پشت این‌‌ چرخ ها دنیایی است از حرف ها ، از ناگفته ها ،
از لباس عروسی زری خانوم زن همسایه تا رخت عزای اکبر آقا راننده ی ماشین سنگین که میزد به دل کوه و کمر برای چند ماه ،
از رخت نوزادی پسر احمد آقا ، تا گل‌گل چارقد معصوم خانوم ،
از سپیدی تور سر مروارید دوز شده ی لیلا ، تا چین چین دامن نگین خواهر زری ،
از پیراهن آبی کاربنی رضا تا سفیدی یقه ی انگلیسی محمدعلی ،
از خستگی یکروز کار تا درد کمر خیاط باشی ماهر ؛
از نوشیدن چای،
از خندیدن های بلند بلند از برای اندازه زدن لباس های مراسم شادی ؛
از گریه کردن های ریز ریز از برای اندازه زدن لباس های مراسم عزا ؛
از گفتن به شادی بپوشید و دل خوش !
از قربان صدفه رفتن های بعد از پرو لباس ...
این چرخ ها ، فقط چرخ نیستند که بچرخند و بدوزند و خاموش و روشن شوند ، این چرخ ها میدوزند عشق را لا به لای لباسها تا بشوند اندازه ی دل آدم‌ها ،
پشت این چرخ ها یک دنیا حرف است ؛ حرف های ناگفته و ناشنفته 🍃
سحر_هجرانی