گفته بودی کی اشکامو پاک میکنه
گفته بودی کی اشکامو پاک میکنه؟
پارت ۲
پتو گفت
" هودی خیلی ممنون که وقتی که ما پیشش نبودیم اشکاشو پاک کردی کارتو خیلی خوب انجام دادی"
هودی با لحن مهربونی به پتو گفت
" خیلی ممنون رفیق یه جورایی این دیگه شده شغلم هرچند الان خیس خالی شدم ولی منم با شما هم نظرم این دختر خیلی گناه داره ای کاش انسان بودیم و میتونستیم کمکش کنیم"
بالشت رو به پتو گفت
" تو بدنش رو گرم نگه دار که سرما نخوره منم اشکاش رو پاک میکنم"
پتو در جواب بالشت گفت
" باشه"
عروسک خرسی دخترک به جمعشون اضافه شد و گفت
" بچهها بذارید گریه کنه آدما که بهش گوش نمیدن پس گریه کردن تنها راهیه که میتونه خالی شه"
دفترچه خاطرات دخترک که تا الان داشت به صحبتهای دوستانش گوش میداد شروع به صحبت کرد
"این دختر واقعا تنهاست هیچکس رو نداره که باهاش صحبت کنه مادر پدرشم که همش سر کارن نمیدونید در روز توی مدرسه چقدر از من استفاده میکنه و روی کاغذهام حرفهای تلمبار شده درونش رو مینویسه این کارش به حدی رسیده که من رو همه جا با خودش میبره انگار از صحبت کردن یا دوست پیدا کردن توی مدرسه هراس داره انقدر تنهایی برای انسان واقعاً مضره"
دفتر نقاشی کودکی دخترک که دخترک برای یادگاری نگهش داشته بود به بحث اضافه شد "یادتونه چقدر بچه بود اجتماعی بود چقدر دوستای زیادی داشت هر روز از خودش دوستاش پدر مادرش چیزهای مختلف روی ورقههای من نقاشی میکشید چی شد که به اینجا رسید چی شد که اون دختر کوچولوی اجتماعی شد یه دختر تنها که هیچکس بهش گوش نمیده"
بالش جواب داد
خوب چطور بود قسمت بعدیش هم بزارم؟
پارت ۲
پتو گفت
" هودی خیلی ممنون که وقتی که ما پیشش نبودیم اشکاشو پاک کردی کارتو خیلی خوب انجام دادی"
هودی با لحن مهربونی به پتو گفت
" خیلی ممنون رفیق یه جورایی این دیگه شده شغلم هرچند الان خیس خالی شدم ولی منم با شما هم نظرم این دختر خیلی گناه داره ای کاش انسان بودیم و میتونستیم کمکش کنیم"
بالشت رو به پتو گفت
" تو بدنش رو گرم نگه دار که سرما نخوره منم اشکاش رو پاک میکنم"
پتو در جواب بالشت گفت
" باشه"
عروسک خرسی دخترک به جمعشون اضافه شد و گفت
" بچهها بذارید گریه کنه آدما که بهش گوش نمیدن پس گریه کردن تنها راهیه که میتونه خالی شه"
دفترچه خاطرات دخترک که تا الان داشت به صحبتهای دوستانش گوش میداد شروع به صحبت کرد
"این دختر واقعا تنهاست هیچکس رو نداره که باهاش صحبت کنه مادر پدرشم که همش سر کارن نمیدونید در روز توی مدرسه چقدر از من استفاده میکنه و روی کاغذهام حرفهای تلمبار شده درونش رو مینویسه این کارش به حدی رسیده که من رو همه جا با خودش میبره انگار از صحبت کردن یا دوست پیدا کردن توی مدرسه هراس داره انقدر تنهایی برای انسان واقعاً مضره"
دفتر نقاشی کودکی دخترک که دخترک برای یادگاری نگهش داشته بود به بحث اضافه شد "یادتونه چقدر بچه بود اجتماعی بود چقدر دوستای زیادی داشت هر روز از خودش دوستاش پدر مادرش چیزهای مختلف روی ورقههای من نقاشی میکشید چی شد که به اینجا رسید چی شد که اون دختر کوچولوی اجتماعی شد یه دختر تنها که هیچکس بهش گوش نمیده"
بالش جواب داد
خوب چطور بود قسمت بعدیش هم بزارم؟
- ۱.۱k
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط