تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست

تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست
این سر به هوا مثل خودم عاشق دریاست

درگیر نگاهت شد و تا بام تو پر زد
بیچاره ندانست که این اول بلواست

شاعر شد از آن روز که چشمان تو را دید
این ولوله در شعر من از چشم تو برپاست

چشمان تو آمیزه ای از شور و ترانه است
آنجا که غزل نیز فراگیر و مهیاست

ناز تو نیاز دل دیوانه ی من شد
من شاعر چشم تو که بی وقفه تماشاست

آنقدر مرا در نفست جای بده که
این از نفس افتاده بگوید که مسیحاست

جرم تو که نیست این همه من عاشقت هستم
تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست
دیدگاه ها (۴)

‌‌دستی به قلم دارم,,,دستی به دلم داری,,,,همدست شوند این دومح...

امشب ستاره های مرا آب برده استخورشید واره های مرا خواب خورده...

در دنیادو نابینا هستیکی توکه عاشق شدنم را نمی بینییکی منکه ب...

من از هفتسنگ می ترسم !می ترسم آنقدرسنگ روی سنگ بچینمکه دیوار...

"تقصیر دلم نیست تماشای #تو زیباست"#چشمان پر از #عاطفه و #مهر...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط