شروع یک عشق ماندگار part

شروع یک عشق ماندگار part 4



دویدم توی دانشگاه که با صحنه خالی بودن دانشگاه مواجه شدم دستو پامو گم کردم بدو بدو دویدم که با مخ رفتم توی بتن بالا سرمو نگا کردم ی پسر ژازاب لعنتی بود ی لحظه ضعف رفتم داشتم آب میشدم ک خدمو جمع کردم
-هوی حواست کجاس گولتشن
+حواس خودت کجاس جوجه
-ب کی میگی جوجه؟
+کس دیگه ای ام اینجا هس؟
-حیف ک وقت ندارم وگرنه کاری میکردم چپو راستتو گم کنی
+عه
-الف زیر ب
این دیگه کی بود عجب سیریش بود
بدو بدو رفتم سمت کلاس در زدم
استاد:بیا تو
-سلام استاد(با مظلومیت)
استاد:خانم ا/ت بازم؟
-معذرت میخوام
استاد:خیل خب میتونید بشینید

کلاس تموم شد رفتم بیرون چون خیلی گشنم بود از بوفه کیک گرفتم و میخواسم گاز اولو بزنم که یکی از پشت هولم داد
جسیکا:چطوری بچه مثبت
-بازم تویی؟چرا دست از سرم بر نمیداری
جسیکا:(اداشو در اورد)
بهش اهمیت ندادم
و ب سمت راه جنگلی رفتم ک تو راه رزانو دیدم ک از کتابخونه می اومد با هم حرف زدیم ک گفت باید بره خونه مهمون دارن رسیدم ب راه جنگلی دقیقا سر موقع رسیدم منتظر شی چان بودم ک یهو از پشتم ی نفر ظاهر شد. چیییییییی


ادامه دارد....

شرطا 7تا لایک
2تا کامنت
دیدگاه ها (۱۳)

#چالشهر سوالی بپرسین جواب میدم بی برو برگرد راستشو میگم

#تئوری #فکت#دانستنی

فیک

عه چارصدتایی شدم مرسیی

مآفیآی قرمز من

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت دوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط