رمان من اشتباه نویسنده ملیکا ملازاده پارت نهم
اسم دخترش نوا و اسم خودش هم #دریا هست. کم کم پی گشت و گذار و خوش گذرونی رفتم اما همیشه جلوی بقیه ی ظاهر سازی کر دم که کسی
نفهمم اهل چه کارهایی هستم و فکر کنند یک پسر سال مم.
یک رستوران از بابام رسیده که سرکارگر گذاشتم بالاش ومعمولا سر نمی زنم، جز اون توی یک شرکت هم کار می کنم که پرونده هایی که باید به خونه بیارم رو معموال با دریا انجام می دیم
چون عقلش توی این چیزها خوبه هرچند که تا دیپلم بیشتر نخوند.
توی خو نه هیچ کاری نمی کنم. فیلم های اکشن می بینم، اهل کتاب هستم، از اقوامم دختر عمو م، خانوادم، نوه داییم، زن
عمو و عموم توی خوزستانند. حاال بعدا عکسشون رو بهت نشون می دم ببینی .
من هم مثل تو کاری به مشکالت مردم ندارم ولی برای دست گرمی جر و بحث سیاسی می کنم، اهل د ین و مین هیچ جور
نیستم و ماهی یک بار بزور نماز می خونم .
یادت باشه خونتون رو ن شونم بدی .
-باشه فقط یک چیزی .
-چی؟
-یک قرار داد ببندیم مدتی رو که می خوایم جاهامون رو عوض کنیم بنویسیم و امضاء کنیم تا بعدا کسی دبه نکنه .
-باشه، اول خونتون رو نشونم بده .
نگاهی به ساع ت کرد .
-تا یک ساعت دیگه پنهان می ره دانشگاه اون موقع می ریم.
-رشته ها ی اون ها چیه؟
-پندار روانشناسه و مطب داره، پنهان چشم پزشکی می خونه و دو سال جهشی رفته .
-خوبه. بیا همه جای خونه رو نشونت بدم .
احساس کردم هول شد .
-چیزه...نمی خواد وقتی تو حموم بو دی همه جا رو دیدم .
-باشه.
یک ساعتی از خودمون گفتیم بعد با هم به خونشون رفتیم . خونه رو که نشونم داد پرسید :
-از کی شروع کنیم .
#رمان
نفهمم اهل چه کارهایی هستم و فکر کنند یک پسر سال مم.
یک رستوران از بابام رسیده که سرکارگر گذاشتم بالاش ومعمولا سر نمی زنم، جز اون توی یک شرکت هم کار می کنم که پرونده هایی که باید به خونه بیارم رو معموال با دریا انجام می دیم
چون عقلش توی این چیزها خوبه هرچند که تا دیپلم بیشتر نخوند.
توی خو نه هیچ کاری نمی کنم. فیلم های اکشن می بینم، اهل کتاب هستم، از اقوامم دختر عمو م، خانوادم، نوه داییم، زن
عمو و عموم توی خوزستانند. حاال بعدا عکسشون رو بهت نشون می دم ببینی .
من هم مثل تو کاری به مشکالت مردم ندارم ولی برای دست گرمی جر و بحث سیاسی می کنم، اهل د ین و مین هیچ جور
نیستم و ماهی یک بار بزور نماز می خونم .
یادت باشه خونتون رو ن شونم بدی .
-باشه فقط یک چیزی .
-چی؟
-یک قرار داد ببندیم مدتی رو که می خوایم جاهامون رو عوض کنیم بنویسیم و امضاء کنیم تا بعدا کسی دبه نکنه .
-باشه، اول خونتون رو نشونم بده .
نگاهی به ساع ت کرد .
-تا یک ساعت دیگه پنهان می ره دانشگاه اون موقع می ریم.
-رشته ها ی اون ها چیه؟
-پندار روانشناسه و مطب داره، پنهان چشم پزشکی می خونه و دو سال جهشی رفته .
-خوبه. بیا همه جای خونه رو نشونت بدم .
احساس کردم هول شد .
-چیزه...نمی خواد وقتی تو حموم بو دی همه جا رو دیدم .
-باشه.
یک ساعتی از خودمون گفتیم بعد با هم به خونشون رفتیم . خونه رو که نشونم داد پرسید :
-از کی شروع کنیم .
#رمان
۴.۱k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.