در ساعت های آخر شب خواب سبکی چشمانم را فرا گرفت وقتی بی

🍁در ساعت های آخر شب خواب سبکی چشمانم را فرا گرفت. وقتی بیدار شدم به یارانم گفتم: «می‌دانید در خواب چه دیدم؟» پرسیدند: ای فرزند رسول خدا  (صلی الله علیه و آله) چه دیدید؟

🍁صحنه هایی را که در عالم رویا دیده بودم برای آنان نقل کردم : «سگهایی به من حمله ور شدند و قصد خوردن گوشت بدنم را داشتند سگی سیاه و سفید بود که از بقیه شدیدتر حمله می‌کرد و من فکر می کنم کسی که از بین این قوم قاتل من است مردی است که به بیماری پوستی گرفتار است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله را با گروهی از یارانش دیدم که به من می فرمود: « تو شهید آل محمدی و ساکنان آسمان ها و عرش برین آمدنت را به همدیگر مژده و بشارت می دهند تو امشب افطار را نزد من خواهی بود. عجله کن فرزندم و تأخیر روا مدار. فرشته ای از آسمان نازل شده تا خون تو را در شیشه ای سبز رنگ جمع کند ».

🍁آنچه را که در انتظارش بودیم نزدیک شده و ارتحال از این دنیا به زودی انجام می‌گیرد و شکی در آن نیست.

#حسین_از_زبان_حسین (ع)
#به_تو_از_دور_سلام
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🍁قبل از ورود کاروان ما به شهر کوفه، مردم آن شهر را برای تماش...

🍁ما روش‌های مختلف تاریخ نگاری داریم که نمونه‌های مختلفی از ا...

🍁هنگام وداع لباس کهنه ای درخواست کردم:لباس کهنه ای برایم بیا...

🍁خردسال بودم که با برادرم حسن به حضور رسول خدا  «صلی الله عل...

🏴 یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىُّ 🥀 السلام عليك یا حضرت فاطمهسلام ال...

🌷یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ✍رسول الله صلى الله عليه و اله- لِابن...

یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌷✍ امام صادق عليه السلام از پدرشعليهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط