عالیه این متن از دستش ندین؛لایک فراموش نشه:)
عالیه این متن از دستش ندین؛لایک فراموش نشه:)
"سلام، ما خونه نیستیم، دوستتون داریم، لطفا خبر بد بهمون ندید. " صدای بوق ..
_الو سعید؟ میدونم خونه ای، لعنتی گوشی تو جواب بده. مامانت هزار بار بهم زنگ زده. باهام تماس بگیر.
خانه تاریک است. تنها روزنه ی نور همان آباژور بلند مسخره ای بود که آخرین جمعه از پارکینگ پاساژ پروانه خریده بودی و تنها دلیلت هم برای خریدش این بود که "چیزهای قدیمی قشنگ ترند"
با بی حوصلگی، کیف پول و سوییچ را روی اُپن پرت میکنم. هر دویشان لیز میخورند و از آنور اُپن پایین می افتاد، فندک را بر میدارم و آخرین سیگار توی پاکت را، دود میکنم ،نگاهش میکنم، انگار هیچوقت بلد نبودم سیگار بکشم، راستی قبل از تو چطور سیگار میکشیدم؟
روی صندلی پشت اُپن مینشینم، صفحه ی موبایل روشن میشود، بدون اینکه به صفحه اش نگاه کنم .. نورش توی چشم هایت که در قاب عکس میخندید میخورد. بی اختیار خیره ات میشوم.
" سلام ما خونه نیستیم ،دوستتون داریم، لطفا خبر بد بهمون ندید.. " صدای بوق..
سعید مادر جان الهی دورت بگردم بردار گوشی رو !
میخواهم بردارم و مادرم را از نگرانی در بیاورم .. اما کلمات روی زبانم نمی چرخد، راستی قبل از تو چطور حرف میزدم ؟
بلند میشوم، به ضبط صوت قدیمی کنار تلویزیون نگاه میکنم، نوار های کنارش .. زمزمه ی تو در گوشم "چیزای قدیمی قشنگ ترند"
بلد نیستم ضبط را روشن کنم، تا لااقل نوار های بی کیفیتت را گوش بدهم، بد عادتم کردی رفیق .. من هیچکاری را بدون تو بلد نیستم ..
صدایت توی خانه میپیچد ..
" سلام .. ما خونه نیستیم " بی انصاف قرار بود ، ما با هم در خانه نباشیم!
"دوستتون داریم" ما هر دو! من دوست داشتن را تنهایی بلد نیستم!
" ..لطفا بهمون خبر بد ندید ... "
صدای با بغض سارا بعد از بوق می آید،
" سعید، داداش، الان دکتر اومد بیرون .. اعضاشو اهدا کردن ... صدای هق هق"
راستی ؟! قبل از تو چطور گریه میکردم ؟
#مهتاب_خلیفپور
"سلام، ما خونه نیستیم، دوستتون داریم، لطفا خبر بد بهمون ندید. " صدای بوق ..
_الو سعید؟ میدونم خونه ای، لعنتی گوشی تو جواب بده. مامانت هزار بار بهم زنگ زده. باهام تماس بگیر.
خانه تاریک است. تنها روزنه ی نور همان آباژور بلند مسخره ای بود که آخرین جمعه از پارکینگ پاساژ پروانه خریده بودی و تنها دلیلت هم برای خریدش این بود که "چیزهای قدیمی قشنگ ترند"
با بی حوصلگی، کیف پول و سوییچ را روی اُپن پرت میکنم. هر دویشان لیز میخورند و از آنور اُپن پایین می افتاد، فندک را بر میدارم و آخرین سیگار توی پاکت را، دود میکنم ،نگاهش میکنم، انگار هیچوقت بلد نبودم سیگار بکشم، راستی قبل از تو چطور سیگار میکشیدم؟
روی صندلی پشت اُپن مینشینم، صفحه ی موبایل روشن میشود، بدون اینکه به صفحه اش نگاه کنم .. نورش توی چشم هایت که در قاب عکس میخندید میخورد. بی اختیار خیره ات میشوم.
" سلام ما خونه نیستیم ،دوستتون داریم، لطفا خبر بد بهمون ندید.. " صدای بوق..
سعید مادر جان الهی دورت بگردم بردار گوشی رو !
میخواهم بردارم و مادرم را از نگرانی در بیاورم .. اما کلمات روی زبانم نمی چرخد، راستی قبل از تو چطور حرف میزدم ؟
بلند میشوم، به ضبط صوت قدیمی کنار تلویزیون نگاه میکنم، نوار های کنارش .. زمزمه ی تو در گوشم "چیزای قدیمی قشنگ ترند"
بلد نیستم ضبط را روشن کنم، تا لااقل نوار های بی کیفیتت را گوش بدهم، بد عادتم کردی رفیق .. من هیچکاری را بدون تو بلد نیستم ..
صدایت توی خانه میپیچد ..
" سلام .. ما خونه نیستیم " بی انصاف قرار بود ، ما با هم در خانه نباشیم!
"دوستتون داریم" ما هر دو! من دوست داشتن را تنهایی بلد نیستم!
" ..لطفا بهمون خبر بد ندید ... "
صدای با بغض سارا بعد از بوق می آید،
" سعید، داداش، الان دکتر اومد بیرون .. اعضاشو اهدا کردن ... صدای هق هق"
راستی ؟! قبل از تو چطور گریه میکردم ؟
#مهتاب_خلیفپور
۳.۴k
۱۰ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.