حکایت باران بی امان است

حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت می‌دارم ...
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب‌ها
به بی‌راهه و راه‌ها تاختن
بی‌تاب ٬ بی‌قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی‌قرار است
این گونه که من دوستت می‌دارم ...
دیدگاه ها (۱۲)

مخاطب كه تُ باشى،مگر♥️ جز عاشقانه‌هاىِ پر از دلتنگى، متنِ د...

آه، ای ام المصائب، تمام داغ‌ها و سوگ‌ها، در حضور مصیبت‌های ت...

می دونی امسال هیچی سرجای خودش نبود مثل فصلایی که مدام دارن ر...

ولی به هر کسی نگو زندگی،کسی که زندگیت باشه میفهمه کِی ناراحت...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط