تک پارتی درخواستیچیفویو و باجی

تک پارتی درخواستی/چیفویو و باجی

(چیفویو) :
دیگه امروز باید حتما به باجی سان پیشنهاد بدم ولی یکم خجالت میکشم.
(از زبان نویسنده) :
چیفویو در خونه ی باجی رو میزنه دینگگگگگ دینگگگگ
(باجی) :
/به به ببین کی اومده بیا تو/
(چیفویو) :
/نه من برای این نیومدم اینجا/
(باجی) :
/پس چی؟؟ /
(چیفویو) :
/م.... من.. من میخواستم بهتون پیشنهاد مسابقه ی رامن خوری بدم... البته اگه بخواین/«یه حالت سرخ شده»
(باجی) :
/اممم اگه اینطوره خب ..... خب میتونیم یه وقتی رو براش کنار بزاریم. فردا عصر چطوره؟ /
(چیفویو) :
«با چشمایی درشت و کلی ذوق»/حتما اااا/
(از زبان نویسنده) :
چیفویو از باجی تشکر میکنه و میره.
__فردا عصر__
(چیفویو) :
خب اینم از این دوتا جا رزرو کردم و حالا باید منتظر بمونم تا باجی سان بیاد..
(هانما):
ببینم اون کیه؟ وایسا اون باید ماتسونو چیفویو از تومان باشه. الان یه دعوای حسابی جون میده.
(از زبان نویسنده)؛:
هانما به سرعت اومد سمت چیفویو ولی تا خواست یه مشت به چیفویو بزنه باجی اومد و با یه لگد اونو پرت کرد اونور. (خلاصه دیگه بچم غیرتی شدههه)
(باجی) :
/حتی فکرشم نکن بخوای دست به چیفویو بزنی/تا اینو گفتم هانما سریع در رفت. «برمیگرده سمت چیفویو» /خب ببخشید دیر کردم /
(چیفویو) :
/ آ.. آره بریم من برا هردومون جا رزرو کردم/ وایی باجی سان تو اون لحظه خیلی خفن بودددددد
(از زبان نویسنده) :
باجی و چیفویو وارد مغازه شدن و چیفویو برای هرکدومشون سه کاسه رامن سفارش داد.
(باجی) :
/واقعا لازمه اینهمه باشه؟ مطمئنم قیمتش هم بالا میره/
(چیفویو) :
/عیبی نداره حساب کردنش با من/
(باجی) :
/حتی فکرشم نکن پولش رو هم شریکی میدیم/
(مغازه دار) :
/بفرمایید اینم از رامن هاتون/
(باجی) :
/خب چیفویو شروع کنیم؟ /
(چیفویو) :
/بله.... ولی مطمئن باشین من میبرم/ چند روز بود تمرین میکردم مطمئنم که میبرم.
(از زبان نویسنده) :
هردو شروع به خوردن کردن ولی......... ولی......... ولی باجی با اختلاف ۳ ثانیه برنده میشه
باجی تو ۶:۴۰ ثانیه
چیفویو تو ۶:۴۳ثانیه
(باجی) :
/عاحححح ترکیدم ولی بازم من بردمت/
(چیفویو) :
/ای خدا یبار شد من یه حرفی بزنم تو کمک کنی؟؟ /
__خنده__
(باجی) :
/خب دیگه بیا بریم.. /
(از زبان نویسنده) :
باجی و چیفویو جداگانه پول غذاهاشون رو دادن و به سمت خونه راه افتادن.
(باجی) :
/هوی چیفویو امشب میای خونه من میخوابی/
(چیفویو) :
«سرخ شدن مانند لبو قیرمیز» /چ.. چ... چی؟؟؟؟ /
(باجی) :
/هااااا (خمیازه) همین که گفتم/
(چیفویو) :
/اوه.... باشه/ آخجون باجی سان رسما منو به خونش دعوت کرددددد(وی در پوست خود نمیگنجد)
(از زبان نویسنده) :
خب به این ترتیب چیفویو شب رو خونه باجی میمونه حالا این دو تا شب رو بغل هم عین دوتا دوقلو میگذرانند.



خب چطور شده؟
دیدگاه ها (۱۰)

عزیزان ایشون رو فالو کنید لطفا آخه ببینید اینهمه زحمت میکشه ...

گمشده من/پارت۴... در اتاق رو باز کردم و داخل شدم. به محض این...

اقا منم ازین چالشا رفتم شما هم برین باحالع

بله بله اینم خودم ساختم ولی خدایی پدرم دراومد انقدر کوچولو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط