السلام علیک یا باب الحوائجیا علی اصغر

✳️السلام علیک یا باب الحوائج؛یا علی اصغر ... ✳️


هی آه میکشید لبش آتش گرفته بود
چشم سیاه پرتبش آتش گرفته بود
خواب پریده شبش آتش گرفته بود
می بیند عمه زینبش آتش گرفته بود

تادل خوشش کند به نگاه خود اندکی
برلب میاورد دو سه لبخند زورکی

چشمش سیاه بود و لبانش سفید نه
مادر چقدر گفت که آب و شنید نه
مادر نگشته بود ولی ناامید نه
از سوی علقمه چه صدایی رسید نه

بابا خمیده آمده خیمه امید من
یعنی که سرخ می شوی یاس سفید من

بابا بیا که اصغرتو تشنه تر شده
از بی کسی تو به خدا با خبر شده
آماده ی فدا شدنت ای پدر شده
از بسکه فکر رفتنش و ترک سر شده

او را ببر ز خیمه که سیراب می شود
بر روی دست خونی تو آب می شود

آمد به سمت لشکر ودستش گرفته ماه
آورده تیر آخر خود را به قتلگاه
تا می کند به حنجر خشکیده اش نگاه
پر می کشد زروی لبانش دو جرعه آه

تیر سه شعبه آه سرش می شود مگر ؟
هم حنجر پسر شده خونی و هم پدر

از غنچه ساقه مانده برایش همین همین
هی سعی می کند که نیفتد زمین همین
مادر نگاه کرد که گفتم ببین همین
از طفل شیرخواره فقط مانده این همین

تیر سه شعبه قامتش از تو بلندتر است
این پاره پاره تر تنش ازجسم اکبر است

برگرد بین خیمه علی رانشان مده
در قبر جسم کوچک او راتکان مده
عذر و بهانه دست چپاولگران مده
این سیب سرخ را تو نشان سنان مده

ای وای پیش چشم تو بر نیزه ها شود
آخر مگر گلوی تو بر نیزه جا شود ؟
دیدگاه ها (۳)

اونم کمتر از صد روزواقعا خنده داره

✳️السَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ الرَّحمنِ یا مَولانا یا صاحِ...

نماز روزه تمام دوستان قبول باشهالتماس دعا

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

{سناریوی شماره ۸} || پارت چهل دوم ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط