شبیه بچه گنجشکی که گم کرده ست باغش را

شبیه بچه گنجشکی که گم کرده ست باغش را
به هر جا می رسم ، میگیرم از مردم سراغش را

جهان دارد تماشا می کند ، دیوانه ای را که
به دست موج دریا میدهد ، چشم و چـــــــراغش را

منم آن عاشق بیــــــچاره ی دلتـــنگ و تنهایی ،
که شعری آتشین ، ... پر کرده دیوار اتاقش را

همـین را یـــادگــار از ماجــرای عشق او دارم :
خیـالش را درون فـکرم و در سـینه داغـــش را

نگو باید فراموشش کنم ، بهتر شوم ، هرگز !
که با شــــادی ، تحمــــل میکنم درد فراقش را

گذشت ، اما نمی داند که من این قــــصه را با او
به هر زحمت به منــزل می رسانیدم کلاغش را



محسن نظری
دیدگاه ها (۶)

چالش دست خط ヽ(^。^)ノ

دیگر درونم شوق پروازی به سویت نیستبین غزلهایم ، کسی در جستجو...

بـعد از تــو آیــا بــر لبـانـم خـنـده ای هـست؟آیـا در ایـن ...

روز و شب ، با اینکه از دنیا شکایت می کنممن به این دلواپسی ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط