قول نمیدم
" 𝑀𝓎 𝓌𝒾𝓁𝒹 𝒷𝑜𝓎 𝒻𝒾𝓇𝑒𝒹 ² "
𝒫𝒶𝓇𝓉 : 𝟐𝟒
–قول نمیدم
÷تهیونگ تهیونگ
ولی تهیونگ توجهی به حرف جیمین نکرد و با قدم های بزرگ به سمت اتاقی که اون عوضی داخلش بود میرفت و فکر کردن به اتفاقات گذشته باعث میشد هر لحظه عصبانیتش بیشتر بشه و با هر قدمی که بر میداشت بیشتر به خون اون حرومی تشنه میشد
به در که رسید با لگدی محکم و لرزاننده در رو باز کرد و به داخل خیره شد....وسط اتاق صندلی ای بود و دختری با موهای شلخته و لباسای خونی و بر هم ریخته به اون بسته شده بود..آروم جوری که معلوم بود درد داره سرش رو بالا آورد و با نفرت به چشم های تهیونگ زل زده بود و خس خس میکرد
–دختره ی رزل کثیف
تهیونگ رفت داخل در رو محکم پشت سرش بست و مستقیم به سمت کمد داخل اتاق رفت و درش رو باز کرد مصمم شلاق از جنس آهن رو برداشت و بدون لحظه ای درنگ به سمت دختره رفت و پشت سر هم ظربات دردناک شلاق روی تن و بدن دختر مینشست و اون فقط گریه میکرد کسی چه میدونه شاید اون همه خشونت برای دختری ظعیف و ناچیز زیاد روی بود تهیونگ تا حد توانش دختر رو زد تا جایی که خودش خسته شد و دست از زدن دختر برداشت و با عصبانیت هرچه تمام شلاق رو به گوشه ای از اتاق تاریک و ترسناک پرتاب کرد بعد مدتی درنگ به سمت دختر رفت و دستش زیر چونه دختر نشست و سریع سر دختر را بالا آورد و در چشمان مشکی تیله ای خیس دختر خیره شد
–الان میگی اون حرومی کجاست یا کاری میکنم با هر نفسی که میکشی آرزوی مرگ کنی
●من همه چیز رو به رفیقت گفتم
–میخوام از زبون خودت بشنومشون
●من نمیدونم کجاست
–مثل سگ دروغ میگی*غرید*
●گفتم که نمیدونم کجاست ولی
–بگو
●شایدم بدونم کجاست احتمالش کمه ولی خوب بازم شاید اونجا بود
–آفرین حالا شدی یه دختر خوب
–جیمین...جیمین *بلند داد*
÷بله
÷ت.تهیونگ تو باهاش چیکار کردی*متعجب*
–این دختره رو ببر به یکی از اتاقای مهمان و دکتر خبر کن
÷ب.باشه
به محض اینکه تهیونگ از اتاق رفت بیرون جیمین به سمت اون دختر رفت جلوش خم شد و شروع به باز کردن طناب دور پاها و دستای اون دختره کرد
÷ببین با خودت چیکار کردی چرا هون اول همه چی رو بهش نگفتی
●دلت برام میسوزه؟
÷یکم به فکر خودت باش رسما تا پایان مرگ فرستادتت
●به تو ربطی نداره
÷دختر خوبی باش و زبون درازی نکن
●*نیشخند*
ادامه دارد...................
بچه ها مدرسه ها شروع شده و واقعا سرم شلوغه واسه همین میخوام انتخواب کنید یا
۱ ) یک شنبه ، سه شنبه ، پنج شنبه ، جمعه
۲ ) دوشنبه ، چهار شنبه ، پنج شنبه ، جمعه
پست بزارم
𝒫𝒶𝓇𝓉 : 𝟐𝟒
–قول نمیدم
÷تهیونگ تهیونگ
ولی تهیونگ توجهی به حرف جیمین نکرد و با قدم های بزرگ به سمت اتاقی که اون عوضی داخلش بود میرفت و فکر کردن به اتفاقات گذشته باعث میشد هر لحظه عصبانیتش بیشتر بشه و با هر قدمی که بر میداشت بیشتر به خون اون حرومی تشنه میشد
به در که رسید با لگدی محکم و لرزاننده در رو باز کرد و به داخل خیره شد....وسط اتاق صندلی ای بود و دختری با موهای شلخته و لباسای خونی و بر هم ریخته به اون بسته شده بود..آروم جوری که معلوم بود درد داره سرش رو بالا آورد و با نفرت به چشم های تهیونگ زل زده بود و خس خس میکرد
–دختره ی رزل کثیف
تهیونگ رفت داخل در رو محکم پشت سرش بست و مستقیم به سمت کمد داخل اتاق رفت و درش رو باز کرد مصمم شلاق از جنس آهن رو برداشت و بدون لحظه ای درنگ به سمت دختره رفت و پشت سر هم ظربات دردناک شلاق روی تن و بدن دختر مینشست و اون فقط گریه میکرد کسی چه میدونه شاید اون همه خشونت برای دختری ظعیف و ناچیز زیاد روی بود تهیونگ تا حد توانش دختر رو زد تا جایی که خودش خسته شد و دست از زدن دختر برداشت و با عصبانیت هرچه تمام شلاق رو به گوشه ای از اتاق تاریک و ترسناک پرتاب کرد بعد مدتی درنگ به سمت دختر رفت و دستش زیر چونه دختر نشست و سریع سر دختر را بالا آورد و در چشمان مشکی تیله ای خیس دختر خیره شد
–الان میگی اون حرومی کجاست یا کاری میکنم با هر نفسی که میکشی آرزوی مرگ کنی
●من همه چیز رو به رفیقت گفتم
–میخوام از زبون خودت بشنومشون
●من نمیدونم کجاست
–مثل سگ دروغ میگی*غرید*
●گفتم که نمیدونم کجاست ولی
–بگو
●شایدم بدونم کجاست احتمالش کمه ولی خوب بازم شاید اونجا بود
–آفرین حالا شدی یه دختر خوب
–جیمین...جیمین *بلند داد*
÷بله
÷ت.تهیونگ تو باهاش چیکار کردی*متعجب*
–این دختره رو ببر به یکی از اتاقای مهمان و دکتر خبر کن
÷ب.باشه
به محض اینکه تهیونگ از اتاق رفت بیرون جیمین به سمت اون دختر رفت جلوش خم شد و شروع به باز کردن طناب دور پاها و دستای اون دختره کرد
÷ببین با خودت چیکار کردی چرا هون اول همه چی رو بهش نگفتی
●دلت برام میسوزه؟
÷یکم به فکر خودت باش رسما تا پایان مرگ فرستادتت
●به تو ربطی نداره
÷دختر خوبی باش و زبون درازی نکن
●*نیشخند*
ادامه دارد...................
بچه ها مدرسه ها شروع شده و واقعا سرم شلوغه واسه همین میخوام انتخواب کنید یا
۱ ) یک شنبه ، سه شنبه ، پنج شنبه ، جمعه
۲ ) دوشنبه ، چهار شنبه ، پنج شنبه ، جمعه
پست بزارم
- ۱۲.۹k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط