به دیوار تکیه کردم و تماشایت میکنم،گویی حواست نیست که آمد
به دیوار تکیه کردم و تماشایت میکنم،گویی حواست نیست که آمده ام و در انتظار نگاهت،به یاد گذشته ها لبخند بر لبانم نشسته و تو را میبینم که چه پر شور و سراسیمه بودی در همه حال،هنوزم همانطور به نظر میایی،سلام،من آمدم،حواست هست؟
.
.
.
.
۲۹۱
۱۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.