دوست پسر سادیسمی من
𝑁𝑎𝑚𝑒:دوست پسر سادیسمی من🍷
𝑃𝑎𝑟𝑡:27
علامت کوک:_ علامت لارا:+
ویو صبح
از زبان جیمین
با نور خورشید که از کنار پرده ها اتاق رو روشن کرده
بود از خواب ببدار شدم. دیدم شوگا خوبه نگا ساعت کردم
ساعت9 بود و از اونجایب که سازمان کار مهمی نداریم امروز هیچ کدوممون
نرفتیم سازمان. به شوگا نگاه کردم خواب بود. بیدارش نکردم
رفتم بیرون از اتاق رفتم در اتاق کوک رو زدم
ولی صدایی نشنیدم
درو باز کردم دیدم کوک نیست یه نامه رو میز کارش بود برش داشتم
=: شوگااااا ..... شوگاااا
×: چیههههه؟
=: شوگا کوک نیستتتت
×: اوک.... چیییی کجاست
=: من دارم از تو میپرسم تو از من میپرسی؟ 😑
×: پس کار خودشو کرد
=: چی کار کرد؟؟؟
×:(قضیه رو میگه)
=: وایی از دست کوک الان چیکار کنیم؟
×: هیچی بزار من بخوابم فقط این تنها کاریه که منو خوشحال میکنه
=: شوگااااااااااااااا
×: باشهه بیدارم
×: خب پاشو وسایلو جمع کن بریم فرانسه دنبالشون
=: اوکی... الان به سونگ جانگ میگم جت شخصیتو اماده کنه
×: اوکی
ویو کوک
صبح ساعت 5 از خواب بیدار شدم وسایلو اماده کردم یه نامه نوشتم برای
یونمین که بخوننش
رفتم سازمان جت شخصیو اماده کردم و رفتم فرانسه
_: بیبی دارم میام پیشت
ویو لارا
بعد از تحقیق کلاسی هیون سوک بهم درخواست داد
منم قبول کردم امروز دانشگاه تعطیل بود و بعد از ظهر با هیون سوک
قرار داریم الان ساعت 12 عه و من با هیون سوک ساعت 5 قرار دارم
از وقتی از خواب بیدار شدم نمیدونم چرا حالم بده
احساس خوبی ندارم. انگار قراره یه اتفاقی بیوفته میترسم.
رفتم یه ذره نگا گوشی کردم
بعدش رامیون درست کردم بعد رفتم یه دوش 30 مین گرفتم اومدم بیرون
یه ارایش ملایم کردم و یه لباس مناسب پوشیدم(عکسشو میزارم)
دیدم ساعت'4:40 شده پس به سمت رستورانی که قرار داشتیم رفتم
ادامه دارد....
𝑃𝑎𝑟𝑡:27
علامت کوک:_ علامت لارا:+
ویو صبح
از زبان جیمین
با نور خورشید که از کنار پرده ها اتاق رو روشن کرده
بود از خواب ببدار شدم. دیدم شوگا خوبه نگا ساعت کردم
ساعت9 بود و از اونجایب که سازمان کار مهمی نداریم امروز هیچ کدوممون
نرفتیم سازمان. به شوگا نگاه کردم خواب بود. بیدارش نکردم
رفتم بیرون از اتاق رفتم در اتاق کوک رو زدم
ولی صدایی نشنیدم
درو باز کردم دیدم کوک نیست یه نامه رو میز کارش بود برش داشتم
=: شوگااااا ..... شوگاااا
×: چیههههه؟
=: شوگا کوک نیستتتت
×: اوک.... چیییی کجاست
=: من دارم از تو میپرسم تو از من میپرسی؟ 😑
×: پس کار خودشو کرد
=: چی کار کرد؟؟؟
×:(قضیه رو میگه)
=: وایی از دست کوک الان چیکار کنیم؟
×: هیچی بزار من بخوابم فقط این تنها کاریه که منو خوشحال میکنه
=: شوگااااااااااااااا
×: باشهه بیدارم
×: خب پاشو وسایلو جمع کن بریم فرانسه دنبالشون
=: اوکی... الان به سونگ جانگ میگم جت شخصیتو اماده کنه
×: اوکی
ویو کوک
صبح ساعت 5 از خواب بیدار شدم وسایلو اماده کردم یه نامه نوشتم برای
یونمین که بخوننش
رفتم سازمان جت شخصیو اماده کردم و رفتم فرانسه
_: بیبی دارم میام پیشت
ویو لارا
بعد از تحقیق کلاسی هیون سوک بهم درخواست داد
منم قبول کردم امروز دانشگاه تعطیل بود و بعد از ظهر با هیون سوک
قرار داریم الان ساعت 12 عه و من با هیون سوک ساعت 5 قرار دارم
از وقتی از خواب بیدار شدم نمیدونم چرا حالم بده
احساس خوبی ندارم. انگار قراره یه اتفاقی بیوفته میترسم.
رفتم یه ذره نگا گوشی کردم
بعدش رامیون درست کردم بعد رفتم یه دوش 30 مین گرفتم اومدم بیرون
یه ارایش ملایم کردم و یه لباس مناسب پوشیدم(عکسشو میزارم)
دیدم ساعت'4:40 شده پس به سمت رستورانی که قرار داشتیم رفتم
ادامه دارد....
- ۸.۲k
- ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط