درد یعنی بزنی دست به انکار خودت

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی
بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لذت ببری از غم و آزار خودت

درد یعنی بروی ، دردسرش کم بشود
بشوی عابر آواره ی افکار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت...

#علی_صفری
دیدگاه ها (۲)

تو همانی که دلم لک زده لبخندش رااو که هرگز نتوان یافت همانند...

‍ زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمی بودبا تو امّا غمِ من کم ش...

ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود ?من که خود راضی به این خل...

باز هم نصف شب وتاب و تبی تکراری دلبرم ! همنفسم ، باز ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط