بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ قسمت سوم :
آنان که ارتباطشان را با فرستاده رسول او قطع کردند، به کدام حبلی چنگ انداخته اند؟ مارکس، فروید یا فوکو؟
آنان که ارتباطشان را با کتاب خدا قطع کردهاند، کدام مانیفست و ایسم معتبری را جایگزین کردهاند و تابع کدام نظریهای به جای علم شدهاند؟ و آنان که ارتباطشان را کلام خدا کردهاند، به کدام کلامی وصل شده اند؟ بیبیسی،فاکس نیوز و فیس بوک - یا ترانهها و آوازها؟!
این از ما بهترانِ متکبر، چرا خود را نمی شناسند؟ چرا هیچ ارزشی برای خود قائل نیستند؟ چرا خود را همین جرم کوچک میدانند؟ چرا جز شکم و زیر شکم، هیچ خواسته مهمی دیگری ندارند؟ چرا چشمشان به دنبال کاخهای پر زرق و برق دیگران میگردد؟ چرا گوششان فقط موزیک میشنود؟ چرا زبان شان، فقط به طعنه و مسخره و غیبت و تهمت میچرخد یا در نهایت چهارتا جوک بیمعنی می گویند؟ چرا ارتباطشان با سگشان، به مراتب مستحکمتر از ارتباطشان با پدر، مادر، همسر، فرزند، عزیزان یا هم نوعان خود است؟ ... و بالاخره چرا این قدر متکبر هستند که با این همه جهالت، خود فراموشی، بیبصیرتی، ظاهرنگری، سطحی بینی، سبک اندیشی و ملعبه خواهی، دیگران را به باد انتقاد، اهانت، نقد و حتی افترا میگیرند؟!
پس آنها مردگانی هستند که در قبر دنیای نفس حیوانیشان مدفون ومتعفن شدهاند!و ای کاش تافرصت هست،سرشان به سنگ لحد بخورد، شاید متوجه شوند.
حکایت : مولوی، وارد شهری شد و دید که مردم در جایی تجمع کرده اند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: تشییع جنازه است. پرسیدند: آیا بزرگی از دنیا رفته؟ گفتند: خیر مرد ثروتمندی که دارای کاخها، زمین ها و ثروت بسیاری بود از دنیا رفته است.(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت سوم :
آنان که ارتباطشان را با فرستاده رسول او قطع کردند، به کدام حبلی چنگ انداخته اند؟ مارکس، فروید یا فوکو؟
آنان که ارتباطشان را با کتاب خدا قطع کردهاند، کدام مانیفست و ایسم معتبری را جایگزین کردهاند و تابع کدام نظریهای به جای علم شدهاند؟ و آنان که ارتباطشان را کلام خدا کردهاند، به کدام کلامی وصل شده اند؟ بیبیسی،فاکس نیوز و فیس بوک - یا ترانهها و آوازها؟!
این از ما بهترانِ متکبر، چرا خود را نمی شناسند؟ چرا هیچ ارزشی برای خود قائل نیستند؟ چرا خود را همین جرم کوچک میدانند؟ چرا جز شکم و زیر شکم، هیچ خواسته مهمی دیگری ندارند؟ چرا چشمشان به دنبال کاخهای پر زرق و برق دیگران میگردد؟ چرا گوششان فقط موزیک میشنود؟ چرا زبان شان، فقط به طعنه و مسخره و غیبت و تهمت میچرخد یا در نهایت چهارتا جوک بیمعنی می گویند؟ چرا ارتباطشان با سگشان، به مراتب مستحکمتر از ارتباطشان با پدر، مادر، همسر، فرزند، عزیزان یا هم نوعان خود است؟ ... و بالاخره چرا این قدر متکبر هستند که با این همه جهالت، خود فراموشی، بیبصیرتی، ظاهرنگری، سطحی بینی، سبک اندیشی و ملعبه خواهی، دیگران را به باد انتقاد، اهانت، نقد و حتی افترا میگیرند؟!
پس آنها مردگانی هستند که در قبر دنیای نفس حیوانیشان مدفون ومتعفن شدهاند!و ای کاش تافرصت هست،سرشان به سنگ لحد بخورد، شاید متوجه شوند.
حکایت : مولوی، وارد شهری شد و دید که مردم در جایی تجمع کرده اند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: تشییع جنازه است. پرسیدند: آیا بزرگی از دنیا رفته؟ گفتند: خیر مرد ثروتمندی که دارای کاخها، زمین ها و ثروت بسیاری بود از دنیا رفته است.(ادامه دارد...)
- ۵۰۹
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط