تمامتنممیسوزداززخمهاییکهخوردهام

تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خوردهام

دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو،

دردش متفاوت باشد ویرانم می کند؛

من از دست رفته ام ، شکسته ام،

می فهمی ؟

به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛

اما اشک نمی ریزم...

پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که

درد می کند...
دیدگاه ها (۱)

مرد....یه چیزی تو وجودش هست...به نام غرور...نشکنش...مرده و غ...

ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ...

یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشهبدی هاش یادت...

حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعددلخوری هــ...

تمام تنم میلرزد…از زخمهایی که خورده ام..!!من از دست رفته ام…...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط