تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری

.
تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری
سر خود آینه را غرق تماشا ببری

مرده شور من ِ عاشق که تو را میخواهم
گور بابای دلی را که به اغوا ببری

چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم ؟
به چه حقی مثلا شهرت لیلا ببری ؟

به من اصلا چه که مهتابی و موی تو بلند
چه کسی گفته مرا تا شب یلدا ببری ؟

بخورد توی سرم پیک سلامت بادت
آه از دست شرابی که تو بالا ببری

زهر مار و عسل، از روی لبم لب بردار
بیخودی بوسه به کندوی عسلها ببری

کبک کوهی خرامان! سر جایت بتمرگ
هی نخواه این همه صیاد به صحرا ببری

آخرین بار ِ تو باشد که میایی در خواب
بعد از این پلک نبندم که به رویا ببری

لعنتی! عمر مگر از سر راه آوردم
که همه وعده ی امروز به فردا ببری

این غزل مال تو، وردار و از اینجا گم شو
به درک با خودت آن را نبری یا ببری !


@d_f
دیدگاه ها (۲)

باورم کن که دلم سخت گرفتار تو شددل من در گرو سرخی رخسار تو ش...

نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته امیعنی از عمر گران هیچ نین...

ای دلبر بی‌صورت صورتگر سادهوی ساغر پرفتنه به عشاق بدادهاز گف...

الا که از همگانت عزیزتر دارمشکسته باد دلم، گر دل از تو بردار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط