خدا قلم زد و شب را

- خدا قلم زد و شب را
ادامه دار کشید..
مرا مسافرِ شب‌های انتظار کشید
تو را شکفته و مغرور و سنگدل،
اما
مرا شکسته و بی تاب و بی قرار کشید..

#شهریار
دیدگاه ها (۳)

بابا اون پرنده که میگفتی تو قفسهمیخواد پر بزنه بره ولی کو نَ...

بغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند!دلمان تنگ شدوُ قافیـه ها ری...

#داستان_شیر_و_موشبود شیری به بیشه ای خفته موشکی کرد خوابش آش...

اگر بیضه زاغ ظلمت سرشتنهی زیر طاوس باغ بهشتدهی آبش از چشمه ی...

عاشقانه های شبنم

سلام مولای مهربانم مهدی جان ادرکنی😢قرار دل ز فراقت دگر قرار ...

عاشقانه های شبنم بیاد بابامحمدم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط