شگفتا وقتی که بود نمی دیدم،
شگفتا وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی که می خواند نمی شنیدم،
وقتی دیدم که نبود، وقتی شنیدم که نخواند.
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ی سرد و زلال
در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد،
و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب. چشمه که خشکید،
چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد،
و به هوا رفت، و آتش کویر را تاخت و در خود گداخت،
و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید،
تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه آتش،
بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که
تا بود از غم نبودن تو می گداخت ...
#احمد_شاملو
شب خوش
وقتی که می خواند نمی شنیدم،
وقتی دیدم که نبود، وقتی شنیدم که نخواند.
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ی سرد و زلال
در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد،
و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب. چشمه که خشکید،
چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد،
و به هوا رفت، و آتش کویر را تاخت و در خود گداخت،
و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید،
تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه آتش،
بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که
تا بود از غم نبودن تو می گداخت ...
#احمد_شاملو
شب خوش
۱.۲k
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.