با گریه مادرت

با گریه مادرت
شعله ور میشود
از آه پدرت
نفس میگیرد
این که می بینی آتش است
و با کسی شوخی ندارد
اما تو
سر شوخی را باز کرده ای
و می خواهی
با همین دستهای کوچک
آب دریاها را
به اینجا بیاوری
نمی گویم شوخی نکن
اما قبل از رفتن
به من بگو
چطور تکه های تن ات را
از شعله ها پس بگیرم... #آرزو_نوری
دیدگاه ها (۱)

دلم قطار می خواهد سوت بکشدراه بیفتد ما را بردارد از اینجاجای...

ماهی کوچک راه به جایی نداشت. در تنگ شیشه ای بالا و پایین می ...

#آرزو_نوری

عینک دودی می زند آفتاب انعکاس نور! #آرزو_نوری

صحنه,پارت یازدهم

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط