رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:37
*ویو ا.ت*
برگشتی خونه که هانی گفت
هانی:ا.ت تو بهترین شخص زندگیم بودی هستی و خواهی بود تو عشق اصلی منی خیلی دوست دارم خوشحالی که امروز دیدم فک نکنم روزی دیده باشم
ا.ت:منم عاشقتم هانی کیوتم حالا سوپرایز تموم نشده
یک دو سه
سوپرایزززززززززززززز
هانی خونه رو ندیده بود چون روبه من کرده بود بعد از شمارشم به پشتش برگشت و خونه رودید که خیلی تزئین شده بود برا تم تولد خیلی خوشکل شده بود
چان و یوهان هم بودن
هانی:واییییییییی چقدر خوشکل شده ممنون خیلی زیاد
ا.ت:خواهش میکنم حالا بیا شمع رو خاموش کن ارزو یادت نره و بعد کیک رو ببریم و بعدش کادووو
هانی:کادو هم هست ولی تو خیلی کارا کردی کافیه
ا.ت:بیا بریم تو هم
رفتیم پیش میز و هانی ارزو کرد و شمعا رو خاموش کرد
بعد کیک رو برش دادیم و من یکم دادم هانی خورد هانی هم یکم داد من خوردم بعد به یوهان و چان هم دادیم و یک پارتی درست کردیم اهن گذاشتیم و کلی رقصیدیم
چان:هوی دیوونه ی روانی تولدت خیلی مبارک امیدوارم ۱۰۰ساله بشی
هانی:مرسی قورباغه(هانی به چان لقب قورباغه رو داده)
یوهان:خنگول جان تولدت مبارک امیدوارم ۹۹ساله بشی
هانی:ممنون منگول جان ها.. چی..۹۹ساله چرا اونوقت چرا ۱۰۰ساله نشم چرا یک سال کم کردی؟
یوهان:۱۰۰سال زیاده ۹۹ سال بهتره به همینم راضی باش دیگه
هانی:ای کثافت حالا کادوم کجاس
یوهان:نخواستم بگیرم ولی گفتم نگیرم شاید مثل بچه ها گریه کنی برا همین اوردم بگیر
هانی:مرسی منگول خان تو صورتت بیشتر به بچه میخوره حیح
خلاصه چان و منم کادو هامونو دادیم بعد از کلی حرف و اینا رفتن
دیگه دیروقت شده بود برا همین به هانی گفتم بره بخوابه روز پر هیجانی داشت
اون رفت خوابید منم دیگه خونه رو تمیز کردم
بعد از تمیز کردن رفتم و خوابیدم
(پرش زمانی به ساعت۱۰ صبح)
*ویو هانی*
اینبار که بیدار شدم ا.ت خواب بود تعجب کردم
از اتاق رفتم بیرون دیدم خونه برق میزنه برقققق
حتما دیروز تمیز کرده وای گناه داره دستشم درد نکنه برم براش یک صبحونه قشنگ آماده کنم بخوره
حدود ۳۰ دقیقه داشتم فقط سفره رو آماده میکردم که بلاخره تموم کردم
که ا.ت بیدار شد
ا.ت:اوووو صبح بخیر میبینم هانی خانم زود بیدار شده و صبحونه هم آماده کرده افرین بر کدبانو
هانی:صبح بخیر،بله بله پس چی فکر کردید این برا تشکر از کارای دیروزه با اینکه کمه
ا،ت:اووووو مرسی
نشستیم و صبحونه خوردیم زیاد درست کرده بودم برا همین زیاد خوردیم داشتیم منفجر میشدیم
با خوردن هم حرف میزدیم که یک صدایی شنیدیم انگاری از....
اگه میخواید بگید برا درک بیشتر عکس بزارم از تجهیزات
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:37
*ویو ا.ت*
برگشتی خونه که هانی گفت
هانی:ا.ت تو بهترین شخص زندگیم بودی هستی و خواهی بود تو عشق اصلی منی خیلی دوست دارم خوشحالی که امروز دیدم فک نکنم روزی دیده باشم
ا.ت:منم عاشقتم هانی کیوتم حالا سوپرایز تموم نشده
یک دو سه
سوپرایزززززززززززززز
هانی خونه رو ندیده بود چون روبه من کرده بود بعد از شمارشم به پشتش برگشت و خونه رودید که خیلی تزئین شده بود برا تم تولد خیلی خوشکل شده بود
چان و یوهان هم بودن
هانی:واییییییییی چقدر خوشکل شده ممنون خیلی زیاد
ا.ت:خواهش میکنم حالا بیا شمع رو خاموش کن ارزو یادت نره و بعد کیک رو ببریم و بعدش کادووو
هانی:کادو هم هست ولی تو خیلی کارا کردی کافیه
ا.ت:بیا بریم تو هم
رفتیم پیش میز و هانی ارزو کرد و شمعا رو خاموش کرد
بعد کیک رو برش دادیم و من یکم دادم هانی خورد هانی هم یکم داد من خوردم بعد به یوهان و چان هم دادیم و یک پارتی درست کردیم اهن گذاشتیم و کلی رقصیدیم
چان:هوی دیوونه ی روانی تولدت خیلی مبارک امیدوارم ۱۰۰ساله بشی
هانی:مرسی قورباغه(هانی به چان لقب قورباغه رو داده)
یوهان:خنگول جان تولدت مبارک امیدوارم ۹۹ساله بشی
هانی:ممنون منگول جان ها.. چی..۹۹ساله چرا اونوقت چرا ۱۰۰ساله نشم چرا یک سال کم کردی؟
یوهان:۱۰۰سال زیاده ۹۹ سال بهتره به همینم راضی باش دیگه
هانی:ای کثافت حالا کادوم کجاس
یوهان:نخواستم بگیرم ولی گفتم نگیرم شاید مثل بچه ها گریه کنی برا همین اوردم بگیر
هانی:مرسی منگول خان تو صورتت بیشتر به بچه میخوره حیح
خلاصه چان و منم کادو هامونو دادیم بعد از کلی حرف و اینا رفتن
دیگه دیروقت شده بود برا همین به هانی گفتم بره بخوابه روز پر هیجانی داشت
اون رفت خوابید منم دیگه خونه رو تمیز کردم
بعد از تمیز کردن رفتم و خوابیدم
(پرش زمانی به ساعت۱۰ صبح)
*ویو هانی*
اینبار که بیدار شدم ا.ت خواب بود تعجب کردم
از اتاق رفتم بیرون دیدم خونه برق میزنه برقققق
حتما دیروز تمیز کرده وای گناه داره دستشم درد نکنه برم براش یک صبحونه قشنگ آماده کنم بخوره
حدود ۳۰ دقیقه داشتم فقط سفره رو آماده میکردم که بلاخره تموم کردم
که ا.ت بیدار شد
ا.ت:اوووو صبح بخیر میبینم هانی خانم زود بیدار شده و صبحونه هم آماده کرده افرین بر کدبانو
هانی:صبح بخیر،بله بله پس چی فکر کردید این برا تشکر از کارای دیروزه با اینکه کمه
ا،ت:اووووو مرسی
نشستیم و صبحونه خوردیم زیاد درست کرده بودم برا همین زیاد خوردیم داشتیم منفجر میشدیم
با خوردن هم حرف میزدیم که یک صدایی شنیدیم انگاری از....
اگه میخواید بگید برا درک بیشتر عکس بزارم از تجهیزات
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۴.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.