دو پارتی جدید"از مستر جئون"
دو پارتی جدید"از مستر جئون"
p1:
بعد از دوماه دوباره همدیگه رو دیده بودن..زیر پل...همونجا که برای اولین بار هم رو دیدن..و عاشق هم شدن..ولی خب..سرنوشت مجبورشون کرده بود تا بینشون فاصله بیوفته...زندگی نگاه نکرده بود که کی واقعا عاشقه و کی واقعا تظاهر کرده! توجه نکرد کی این وسط آسیب دیده و کی اصلا براش مهم نبوده...سرنوشت اونا رو از هم جدا کرد... حالا دوباره هم رو دیده بودن..ا.ت پوزخند سرد و کمرنگی روی لب هاش کشیده شده بود و جونگ کوک غم بی پایانی توی چشم هاش موج میزد
ا.ت با قدم های سنگین نزدیک جونگ کوک شد و دقیق رو به روی صورت جونگ کوک ایستاد..
جونگ کوک لب هاش رو با زبونش تَر کرد و با صدایی کمتر از زمزمه حرف زد: اوم...اره اولش برام فان و طنز بود.. همه چیمون برام فان بود حتی رابطمون!! ولی...کم کم که گذشت دیدم برام جدی شدی! کادو هات رو نگه داشتم تا همین الان...عاشقت شدم و تو آب پاکی رو روی دستم ریختی و داغونم کردی! هرچند...تقصیر خودمه گم کردم راهم رو! هی! ناگفته نمونه هرشب برای خوابیدن قرص میخورم ولی خب تاثیر زیادی نداره! همیشه تو این فکر موندم که الان با کی میری بیرون؟ دستای کیو میگیری؟ کیو بغل میکنی؟ به کی میگی عزیزم؟
حقیقتشو بخوای قبل از اینکه داشته باشمت از اینکه کسیو اینطوری از دست بدم نمیترسیدم!....خب بعد از اینکه خونه رو ترک کردی توی تایم روز میخوابم...گفتم که بهت شب بیداری دارم! صادقانه بگم دو سه باری هم سیگار کشیدم...برای چند لحظه خوبه! یه غریبه خیلی تصادفی عشق من رو برد! خیلی زیرکانه من رو دور زد این قابل تحسینِ! بخوام توصیف کنم من همونی بودم که خیلی وقته بغضشو خورده! عاااا داشت یادم میرفت! بعد از رفتنت مشتم رو توی دیوار کوبیدم و خب لکه خونم هنوز روی دیوار جاش مونده!
کمی خندید و لحن تلخ ادامه داد:بهم بگو..چرا اصلا دیدم تورو؟ قبل تو آروم بودم...الان خل و چل شدم..رسماً میتونین من رو یه دیوونه خطاب کنین!...اگه کسی دور و برم نباشه شبا تنهایی تلو تلو میخورم! اعتراف میکنم...نباید میدادم بهت این دلم رو...نباید عاشقت میشدم!...خب... هیچوقت فکر نمیکردم ازم رد شی...و الان که به سادگی ازم رد شدی قلبم توی تیکه های شیشه خرد شده فرو رفته!
ا.ت قدمی نزدیک اومد و هنوز لبخند سردش رو روی لب هاش نگه داشته بود
کوک نفس آرومی کشید و ادامه داد: هنوزم با کسی عوضت نمیکنم..سخته ببینمت که کنار من نیستی..میدونستی خیلی حسودم دیگه نه؟ خب نفسم الان دیگه بالا نمیاد...خب..اون زندونی که اسمش خونه اس..دیگه ملاقاتی نداره اون قفس لعنتی!
p1:
بعد از دوماه دوباره همدیگه رو دیده بودن..زیر پل...همونجا که برای اولین بار هم رو دیدن..و عاشق هم شدن..ولی خب..سرنوشت مجبورشون کرده بود تا بینشون فاصله بیوفته...زندگی نگاه نکرده بود که کی واقعا عاشقه و کی واقعا تظاهر کرده! توجه نکرد کی این وسط آسیب دیده و کی اصلا براش مهم نبوده...سرنوشت اونا رو از هم جدا کرد... حالا دوباره هم رو دیده بودن..ا.ت پوزخند سرد و کمرنگی روی لب هاش کشیده شده بود و جونگ کوک غم بی پایانی توی چشم هاش موج میزد
ا.ت با قدم های سنگین نزدیک جونگ کوک شد و دقیق رو به روی صورت جونگ کوک ایستاد..
جونگ کوک لب هاش رو با زبونش تَر کرد و با صدایی کمتر از زمزمه حرف زد: اوم...اره اولش برام فان و طنز بود.. همه چیمون برام فان بود حتی رابطمون!! ولی...کم کم که گذشت دیدم برام جدی شدی! کادو هات رو نگه داشتم تا همین الان...عاشقت شدم و تو آب پاکی رو روی دستم ریختی و داغونم کردی! هرچند...تقصیر خودمه گم کردم راهم رو! هی! ناگفته نمونه هرشب برای خوابیدن قرص میخورم ولی خب تاثیر زیادی نداره! همیشه تو این فکر موندم که الان با کی میری بیرون؟ دستای کیو میگیری؟ کیو بغل میکنی؟ به کی میگی عزیزم؟
حقیقتشو بخوای قبل از اینکه داشته باشمت از اینکه کسیو اینطوری از دست بدم نمیترسیدم!....خب بعد از اینکه خونه رو ترک کردی توی تایم روز میخوابم...گفتم که بهت شب بیداری دارم! صادقانه بگم دو سه باری هم سیگار کشیدم...برای چند لحظه خوبه! یه غریبه خیلی تصادفی عشق من رو برد! خیلی زیرکانه من رو دور زد این قابل تحسینِ! بخوام توصیف کنم من همونی بودم که خیلی وقته بغضشو خورده! عاااا داشت یادم میرفت! بعد از رفتنت مشتم رو توی دیوار کوبیدم و خب لکه خونم هنوز روی دیوار جاش مونده!
کمی خندید و لحن تلخ ادامه داد:بهم بگو..چرا اصلا دیدم تورو؟ قبل تو آروم بودم...الان خل و چل شدم..رسماً میتونین من رو یه دیوونه خطاب کنین!...اگه کسی دور و برم نباشه شبا تنهایی تلو تلو میخورم! اعتراف میکنم...نباید میدادم بهت این دلم رو...نباید عاشقت میشدم!...خب... هیچوقت فکر نمیکردم ازم رد شی...و الان که به سادگی ازم رد شدی قلبم توی تیکه های شیشه خرد شده فرو رفته!
ا.ت قدمی نزدیک اومد و هنوز لبخند سردش رو روی لب هاش نگه داشته بود
کوک نفس آرومی کشید و ادامه داد: هنوزم با کسی عوضت نمیکنم..سخته ببینمت که کنار من نیستی..میدونستی خیلی حسودم دیگه نه؟ خب نفسم الان دیگه بالا نمیاد...خب..اون زندونی که اسمش خونه اس..دیگه ملاقاتی نداره اون قفس لعنتی!
۲۴.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.