پات چهارم
پات چهارم
شخصیت ها:تیفانی-ته یون-سهون
تیفانی رو گوشه خیابان بایه دختر زخمی دیدم سوارش کردم دختره رو بردم بیمارستان بعد معلوم شد خواهرشه. بارون مث سیل داشت می امد ژاکت مو انداختم رو تیفانی بهش گفتم بیا بریم تو ماشین گفت نه نشستیم رو پلی های بیمارستان ژاکت کشید رو کلش و اروم گریه کرد سرشو گذاشت رو شونه ام چند دقیقه بعد خوابش برد،بقلش کردم گذاشتمش تو ماشین.رفتم تو بیمارستان پرستاره گفت اسمش ته یونه رفتم تو ماشین گفت به من تو کیشی که اسمشو نمیدونی اولش یه کم ام ام کردم بعد گفتم من باید برم تو ماشین یه کاری دارم بعدا بر میگردیم . رفتم تو ماشین بقل تیفانی تا صبح خوابیدم صبح بیدار شدم تیفانی هنوز بیدار نشده. به پرستاره گفتم ته یون چی شده اتاق صدوسه گفت دکتر گفت با یکی از فامیلاش کار دارم .گفتم به من بگه.پرستاره گفت نمی شه بگو خواهرش بیاد باهاش کلی کل کل کردم اخر تیفانی رو دیدم با چشمای پف کرده و بنفش گفت من خواهرش دکتر گفت یه لحظه لطفا بیا با تیفانی حرف زد بعد تیفانی اومد پیش من بهش گفتم چی شده گفت ته یووووننن سسسسرررطااان لوزه داره پرستار گفت یه سری دارو هست که باید براش بخرین من گفتم خودم میرم تیفانی گفت منم میام گفتم اما تو حالت خوب نیس گفت من میام . رفتم ماشینو روشن کردم گفت من می خواهم پیدا برم .گفتم اما تو حالت خوب نیس گفت خوبم تو اگه نمی خواهی نیااا.باهاش تا دارو خانه رفتم داروخانه خیلی دور بود.رفتیم تو داروخانه نسخه رو نشون دایم پرستاره گفت میشه پونزده دلار کیف پولشو باز گر دیدم دوازده سنت داره گفتم من پولشو میدم دارو ها رو خریدم .اصن وقت نکردم بهش قضییه اخراجو بگم ولی اگه بگم حالش بدتر میشه حداقل تو این وقتی که خواهرش تو بیمارستان نگم رسیدیم دم در داروخانه یههو بهم گفت سهووون بعد قش کردم تا دم بیمارستان کولش کردم و دویدم......
ادامه دارد.
شخصیت ها:تیفانی-ته یون-سهون
تیفانی رو گوشه خیابان بایه دختر زخمی دیدم سوارش کردم دختره رو بردم بیمارستان بعد معلوم شد خواهرشه. بارون مث سیل داشت می امد ژاکت مو انداختم رو تیفانی بهش گفتم بیا بریم تو ماشین گفت نه نشستیم رو پلی های بیمارستان ژاکت کشید رو کلش و اروم گریه کرد سرشو گذاشت رو شونه ام چند دقیقه بعد خوابش برد،بقلش کردم گذاشتمش تو ماشین.رفتم تو بیمارستان پرستاره گفت اسمش ته یونه رفتم تو ماشین گفت به من تو کیشی که اسمشو نمیدونی اولش یه کم ام ام کردم بعد گفتم من باید برم تو ماشین یه کاری دارم بعدا بر میگردیم . رفتم تو ماشین بقل تیفانی تا صبح خوابیدم صبح بیدار شدم تیفانی هنوز بیدار نشده. به پرستاره گفتم ته یون چی شده اتاق صدوسه گفت دکتر گفت با یکی از فامیلاش کار دارم .گفتم به من بگه.پرستاره گفت نمی شه بگو خواهرش بیاد باهاش کلی کل کل کردم اخر تیفانی رو دیدم با چشمای پف کرده و بنفش گفت من خواهرش دکتر گفت یه لحظه لطفا بیا با تیفانی حرف زد بعد تیفانی اومد پیش من بهش گفتم چی شده گفت ته یووووننن سسسسرررطااان لوزه داره پرستار گفت یه سری دارو هست که باید براش بخرین من گفتم خودم میرم تیفانی گفت منم میام گفتم اما تو حالت خوب نیس گفت من میام . رفتم ماشینو روشن کردم گفت من می خواهم پیدا برم .گفتم اما تو حالت خوب نیس گفت خوبم تو اگه نمی خواهی نیااا.باهاش تا دارو خانه رفتم داروخانه خیلی دور بود.رفتیم تو داروخانه نسخه رو نشون دایم پرستاره گفت میشه پونزده دلار کیف پولشو باز گر دیدم دوازده سنت داره گفتم من پولشو میدم دارو ها رو خریدم .اصن وقت نکردم بهش قضییه اخراجو بگم ولی اگه بگم حالش بدتر میشه حداقل تو این وقتی که خواهرش تو بیمارستان نگم رسیدیم دم در داروخانه یههو بهم گفت سهووون بعد قش کردم تا دم بیمارستان کولش کردم و دویدم......
ادامه دارد.
۱۹.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.