پارت هجدهم
#پارت_هجدهم
نمیدونم چیشد ولی قلبم کم کم داشت از بدنم فرار میکرد دست ادرین رو فشردم که فهمید دردم چیه
آدرین - درسا اروم باش چیزی نیست فوقش دو ساعت باشه یا حالا بیشتر نباید اینجوری استرس داشته باشی برات خوب نیست گلم
به ادرین نزدیک شدم
+ من میترسم
- ترس نداره عزیز دلم من پیشتم درسته که اون ادم پستِ ولی نمیزارم بهت نزدیک بشه
+ ممنون ولی من خیلی میترسم اگه پیشم نبودی چی
- پیشتم نگران نباش
رادوین - وا دخترا شما چقدر میترسید نمیخواید برید جنگ که بابا ترس نداره حالا ادرین بی زحمت اون زنگ بزن
ادرین زنگ زد که در با صدای تیکی باز شد رفتیم داخل ، حیاط بزرگی بود رسیدیم روبه روی در سالن که نیما ملینا ارزو و کامی به پیشوازمون اومده بودن
به ی زوری با کامی و نیما دست دادم خیلی سعی میکردم نه زیاد توچشم باشم نه زیاد لجباز باشم که نخوام دست هم بدم رفتار سه تامون عادی بود تا اینجا که موفق بودیم ولی ارزو خیلی به ادرین و کامی خیلی به ترمه می چسبید
روی ی مبل سه نفره نشستیم که ارزو اومد چسبید به ادرین ترمه هم سریع روی مبل دونفره نشست که قبل از اینکه اروین بشینه کامی نشست
ترمه - اه اقا کامی میشه بلندشید اروین بشینه
کامی - خیلی دوست داری پیشت بشینه
ترمه در جوابش لبخندی به معنیه اره زد که کامی بلندشود و اروین نشست ولی از نظر من اگه مینشست کنار ترمه راحت تر بود تا اینکه بخواد دستشو بذاره زیر چونش و بهش نگاه کنه اما اروین هم هر از گاهی ی اخمی نشونش میداد که یعنی ی ادم به لحاز عاشق و دلباخته هم هست
منم که باید به لحازی جونم در بیاد بخاطر اینکه ارزو به ادرین نشسته از اونطرف رویا و رادوین دست در دست هم به ماها میخندیدن ، ما که بهم میرسیم
دستمو گذاشتم روی دست ارزو که روی شونه ی ادرین بود و یه لبخند بهش زدم که داخل لغات فارسی یعنی گمشو برو ی جای دیگه بشین اونم مثل بچه ی ادم قشنگ رفت کنار ملینا نشست و نیما که تنها نشسته بود . ویلای قشنگی بود و ست زرد و قرمز بود ..... برای پذیرایی ی سینی جام اوردن که حدس زدم شراب باشه که ادرین کنار گوش گفت : به سرت نزنه شامپاین بخوری که میوفتی رو دستمون
+ بی تربیت ادب نداری
ادوین - گفتم که اگه بو نداشت یا شیرین بود فکر نکنی شربته
+ باشه مرسی که به فکرم هستی
نیما - بفرمایید بخورید
سینی جلوی منو ادرین گرفته شد که من بر نداشتم ولی ادرین برداشت یا امامزاده بیژن ادرین وقتی میفهمه من حساسم چرا برداشت ولی گفت بو نداره
نیما - درسا خانم شما چرا بر نمیدارید
+ نه خیلی ممنون تازه ناهار خوردیم نمیتونم بخورم
نیما - هر جور راحتی
ادرین کنار گوش ی فوت کرد و گفت : خوب پیچوندیش تازه ناهار خوردیم به نهوی به اون دوستات فهموندی نخورن
خوردیم رو محکم گفت
+ چرا هــــوف میکنی
- چون عشقم کشید
+ نخورده م*س*ت شدی خدا به داد خوردت برسه ی وقت نیای من و هم بخوری اقا گرگه
لوپمو کشید و گفت : باشه خانم خرگوشه نمیخورمت ولی من با ی پیک چیزیم نمیشه
+ باشه بابا فهمیدم
درست نشست سر جاش و شامپاینشو خورد 😨
اروین و رادوین هم برداشته بودن ولی اون دوتا نه یعنی اگه بر میداشتن داخل هتل نگهشون میداشتم توبه کنن
دوساعت الکی حرف میزدن منم داشتم برای نیما که هی نگاهم میکرد نقشه میکشیدم و ادرین هم الکی حرس میخورد
ی قاش از موزم رو برداشتم تا بذارم دهنم که ادرین سریع موزمو گرفت و خودش خورد منم نشستم حرس نوشه جان کردم
ادرین - به به عجیب خوشمزه بود
خسته خودمو پرت کردم روی کاناپه
ترمه - بلندشو برو داخل اتاق بخواب
+ ولم کن خوابم میاد
ترمه و رویا بالای سرم جیغ جیغ میکردن که من توجه ای نکردم حالا کی حال داره این همه پله رو بره بالا ، بعد از چند دقیقه هیچ صدایی نیومد حدودا الان باید ساعت ۱۲:۳۰ باشه ی چشممو باز کردم هیچکس نبود چراغ ها خاموش و تلویزیون روشن بود ی پامو گذاشتم پایین که خور به ی چیزی
- اخ دختر پهلوم خورد شد
ی نگاه به زیر پام کردم ادرین چسبیده بود به کاناپه و دراز خوابیده بود
+ چرا نخوابیدی ؟بچه ها کجان هنوز که زوده برای خواب
- صبح بخیر خانم الان ساعت یک کجاش زوده جنابعالی خواب بودی
+ چرا بیدارم نکردی ؟
- گفتم بخوابی بعد اینکه فیلم تموم شد بیدارت میکنم
+ ممنون چقدر از فیلم مونده
- تازه داره شروع میشه
+ خب پس اگه اشکالی نداره فیلم تموم شد صدام بزن
- خب بیا نگاه کنیم ترسناکه
+ باشه بیا بالا بشین
اومد بالا پیشم نشست منم دقیقا کنارش
فیلم شروع شد 😱 😨 😰 اول از همه ی دختر کوچولو نشون دادن که رفت داخل ی کلبه بعد در کلبه بسته شد و ازش صدای جیغ اومد و سریع قطع شد مامان و بابای دختره رفتن داخل کلبه که پشت سرش در بسته شد یهو کل ص
نمیدونم چیشد ولی قلبم کم کم داشت از بدنم فرار میکرد دست ادرین رو فشردم که فهمید دردم چیه
آدرین - درسا اروم باش چیزی نیست فوقش دو ساعت باشه یا حالا بیشتر نباید اینجوری استرس داشته باشی برات خوب نیست گلم
به ادرین نزدیک شدم
+ من میترسم
- ترس نداره عزیز دلم من پیشتم درسته که اون ادم پستِ ولی نمیزارم بهت نزدیک بشه
+ ممنون ولی من خیلی میترسم اگه پیشم نبودی چی
- پیشتم نگران نباش
رادوین - وا دخترا شما چقدر میترسید نمیخواید برید جنگ که بابا ترس نداره حالا ادرین بی زحمت اون زنگ بزن
ادرین زنگ زد که در با صدای تیکی باز شد رفتیم داخل ، حیاط بزرگی بود رسیدیم روبه روی در سالن که نیما ملینا ارزو و کامی به پیشوازمون اومده بودن
به ی زوری با کامی و نیما دست دادم خیلی سعی میکردم نه زیاد توچشم باشم نه زیاد لجباز باشم که نخوام دست هم بدم رفتار سه تامون عادی بود تا اینجا که موفق بودیم ولی ارزو خیلی به ادرین و کامی خیلی به ترمه می چسبید
روی ی مبل سه نفره نشستیم که ارزو اومد چسبید به ادرین ترمه هم سریع روی مبل دونفره نشست که قبل از اینکه اروین بشینه کامی نشست
ترمه - اه اقا کامی میشه بلندشید اروین بشینه
کامی - خیلی دوست داری پیشت بشینه
ترمه در جوابش لبخندی به معنیه اره زد که کامی بلندشود و اروین نشست ولی از نظر من اگه مینشست کنار ترمه راحت تر بود تا اینکه بخواد دستشو بذاره زیر چونش و بهش نگاه کنه اما اروین هم هر از گاهی ی اخمی نشونش میداد که یعنی ی ادم به لحاز عاشق و دلباخته هم هست
منم که باید به لحازی جونم در بیاد بخاطر اینکه ارزو به ادرین نشسته از اونطرف رویا و رادوین دست در دست هم به ماها میخندیدن ، ما که بهم میرسیم
دستمو گذاشتم روی دست ارزو که روی شونه ی ادرین بود و یه لبخند بهش زدم که داخل لغات فارسی یعنی گمشو برو ی جای دیگه بشین اونم مثل بچه ی ادم قشنگ رفت کنار ملینا نشست و نیما که تنها نشسته بود . ویلای قشنگی بود و ست زرد و قرمز بود ..... برای پذیرایی ی سینی جام اوردن که حدس زدم شراب باشه که ادرین کنار گوش گفت : به سرت نزنه شامپاین بخوری که میوفتی رو دستمون
+ بی تربیت ادب نداری
ادوین - گفتم که اگه بو نداشت یا شیرین بود فکر نکنی شربته
+ باشه مرسی که به فکرم هستی
نیما - بفرمایید بخورید
سینی جلوی منو ادرین گرفته شد که من بر نداشتم ولی ادرین برداشت یا امامزاده بیژن ادرین وقتی میفهمه من حساسم چرا برداشت ولی گفت بو نداره
نیما - درسا خانم شما چرا بر نمیدارید
+ نه خیلی ممنون تازه ناهار خوردیم نمیتونم بخورم
نیما - هر جور راحتی
ادرین کنار گوش ی فوت کرد و گفت : خوب پیچوندیش تازه ناهار خوردیم به نهوی به اون دوستات فهموندی نخورن
خوردیم رو محکم گفت
+ چرا هــــوف میکنی
- چون عشقم کشید
+ نخورده م*س*ت شدی خدا به داد خوردت برسه ی وقت نیای من و هم بخوری اقا گرگه
لوپمو کشید و گفت : باشه خانم خرگوشه نمیخورمت ولی من با ی پیک چیزیم نمیشه
+ باشه بابا فهمیدم
درست نشست سر جاش و شامپاینشو خورد 😨
اروین و رادوین هم برداشته بودن ولی اون دوتا نه یعنی اگه بر میداشتن داخل هتل نگهشون میداشتم توبه کنن
دوساعت الکی حرف میزدن منم داشتم برای نیما که هی نگاهم میکرد نقشه میکشیدم و ادرین هم الکی حرس میخورد
ی قاش از موزم رو برداشتم تا بذارم دهنم که ادرین سریع موزمو گرفت و خودش خورد منم نشستم حرس نوشه جان کردم
ادرین - به به عجیب خوشمزه بود
خسته خودمو پرت کردم روی کاناپه
ترمه - بلندشو برو داخل اتاق بخواب
+ ولم کن خوابم میاد
ترمه و رویا بالای سرم جیغ جیغ میکردن که من توجه ای نکردم حالا کی حال داره این همه پله رو بره بالا ، بعد از چند دقیقه هیچ صدایی نیومد حدودا الان باید ساعت ۱۲:۳۰ باشه ی چشممو باز کردم هیچکس نبود چراغ ها خاموش و تلویزیون روشن بود ی پامو گذاشتم پایین که خور به ی چیزی
- اخ دختر پهلوم خورد شد
ی نگاه به زیر پام کردم ادرین چسبیده بود به کاناپه و دراز خوابیده بود
+ چرا نخوابیدی ؟بچه ها کجان هنوز که زوده برای خواب
- صبح بخیر خانم الان ساعت یک کجاش زوده جنابعالی خواب بودی
+ چرا بیدارم نکردی ؟
- گفتم بخوابی بعد اینکه فیلم تموم شد بیدارت میکنم
+ ممنون چقدر از فیلم مونده
- تازه داره شروع میشه
+ خب پس اگه اشکالی نداره فیلم تموم شد صدام بزن
- خب بیا نگاه کنیم ترسناکه
+ باشه بیا بالا بشین
اومد بالا پیشم نشست منم دقیقا کنارش
فیلم شروع شد 😱 😨 😰 اول از همه ی دختر کوچولو نشون دادن که رفت داخل ی کلبه بعد در کلبه بسته شد و ازش صدای جیغ اومد و سریع قطع شد مامان و بابای دختره رفتن داخل کلبه که پشت سرش در بسته شد یهو کل ص
۱۹.۶k
۱۴ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.