بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

این آتش عشق است که افتاده به جان ها

 

در حیرت چشم تو و ابروی تو ماندند

انگشت به دندان همه ی تیر و کمان ها

 

زانو زده در پای بزرگی تو انگار

الوند و دماوند و سهند و سبلان ها

 

بی تابم و بی تابی من شهره ی شهر است

نگذار فروکش بکند این هیجان ها

 

آن قدر دل تنگ مرا ضرب خودت کن

تا گوش فلک کر شود از این ضربان ها

 

من با تو غزل می شوم و شعرترینم

ای علت بی چون و چرای فوران ها

 

تو کیستی ای عشق ! که بانام توسکه ست

بازار تمام شعرا ، مرثیه خوان ها

 

تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب

من خون به جوش آمده ام در شریان ها

 

ای کاش ببندی چمدان سفرت را

این جمعه بیفتد به تو چشم نگران ها



#عاشقانه ...
دیدگاه ها (۳)

هر شببا وساطت یک قرص سفید چمدان چشم هایم را می بندم وبه سمت ...

پرنده باش، دل آسمان برای تو تنگ استاگرچه آنچه به راه تو دوخت...

سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده ...

.💠 صلی الله علیک یا غریب الغربا💠 .شعری فوق العاده ...حتما بخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط