هر شب

هر شب
با وساطت یک قرص سفید
چمدان چشم هایم را می بندم و
به سمت خواب های تو راه می افتم!

به سمت دست هایت...
که خواب رفته اند،

وَ چشم هایت
که خواب مانده اند از دیدنم
به رؤیای تو که پا می گذارم
زیر پایم
خالی می شود!

می دانم صبح نشده
بلند می شوم،

با چمدانی پر از گریه
به خانه ی تنهایی ام باز می گردم...



#عاشقانه ...
دیدگاه ها (۲)

پرنده باش، دل آسمان برای تو تنگ استاگرچه آنچه به راه تو دوخت...

پیشتر عاشق ِکسی بودم ، دختری اهل ِ این حوالی بودنه مدل، نه س...

بند آمده در حسرت وصف تو زبان هااین آتش عشق است که افتاده به ...

سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط