به چشم عالم و آدم چه غم که خوار بیایم

به چشم عالم و آدم، چه غم که خوار بیایم؟
دعا کنید کمی با خودم کنار بیایم

نمی توانم از این بیشتر ز خود بگریزم
به سوی آینه هر بار شرمسار بیایم

اگر قدم بگذارم به سوی آینه باید
به دیده بوسی غم های بی شمار بیایم

غرور، مادر من بود و عشق، دایه من شد
خدا به خیر کند تا چگونه بار بیایم

چرا نمی شکند بغض دیرسال من آخر
که خشک سال سر آید، که اشکبار بیایم

دعا کنید که خاری به چشم خلق نباشم
به چشم عالم و آدم، چه غم که خار بیایم؟



#صابر_موسوی
دیدگاه ها (۲۰)

بازیچه ی تقدیرفرسوده ی ایامپلکی بزن ای مرگتا پر کشم از بام !...

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن نه ز بند تو رهایی نه ...

من همان روز که آن خال بدیدم گفتمبیم آن است بدین دانه که در د...

نههمیشه برای عاشق شدنبه دنبال باران و بهار و بابونه نباشگاهی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط