Part32
Part32
((جونگ کوک ))
شوگارو دیدم که از پله ها میاد پایین ..پس ا/ت کوو… توی دلم خالی شد
×ا/ت کووو
شوگا : راستش ..نمیدونم وقتی اومدم بیرون نبود ..من فکر کردم اومده پیش تو
جین : مگه میشه… اون اصلا نیومد پایین من حواسم بود ندیدمش
دوییدم سمت پله هااا و اسمشو صدا میزدم
×ا/تتتتتتتتت…. ا/تتتتتتتتتتتتتتتتت
دونه دونه در اتاقارو باز کرد با باز شدن یکی از همون درا وجودم اتیش گرفت
اون عوضی کی بود که کنارش خوابیده بود . ا/ت… بدون لباس… زیر پتو…
×ا/تتتتتتتتت
باشنیدن اسمش چشماشو باز کرد و وقتی خودشووو تو اون وضعیت دید شوکه شد
+کوووک من…
×خفه شو
+نه نه کوک اینطوری نیست
×(داد زدم ) گفتم خفهههههه شوووووووووو
به اون عوضی نگاه کردم که پوزخند میزد
×من فقط ازت خواستم… عاشقم باشی ..عاشق من باشی ..فقط من… (داد زد) لعنتی من دوست داشتممممممم
+کووووووووووک من کاری نکردم (جیغ زد )
×ازت متنفرمممم
×حال توروهم به وقتش میگیرم مرتیکه
رفتم بیرونو درو محکم بستم . بچه ها داشتن نگام میکردن . همشون متعجب بود .چند تا از دخترا هم داشتن گریه میکردن
ناخوداگاه اشک از چشمام میریخت
جین: کوووووک کجااا میریییی?
×دنبالم نیااااااااااااااا
جیمین : ته ته دخترا رو ببر خونه
جیمین : کوک صبر کن
جیمین دنبالم اومد اما بهم نرسید سوار ماشین شدمو پامو رو گاز فشار دادم
((جیمین ))
سوار ماشین شد و مثل جت از زمین کنده شد لعنتییییی
تاکسی رو نگه داشتمو بهش پول دادمو فوری پیادش کردمو ماشینو برداشتم و دنبالش راه افتادم
هی بوق میزدم تا ماشینا از سر رام برن کنار
بهش زنگ میزدم اما تلفنو برنمیداشت
جیمین : لعنتییی بردار اون تلفنووووو
به سختی ماشینشو دیدمو و سعی کردم بهش برسم
جیمین : حالا کجا داره میرهههه?
بعد از دو ساعت رانندگی پشت سرش دیدم پیچید سمت ساحل
جیمین : اه کوک اهههه
ماشینو بالاخره نگه داشت
از ماشین پیاده شدمو رفتم سمتش چشماش کاسه خون بود
((
((جونگ کوک ))
شوگارو دیدم که از پله ها میاد پایین ..پس ا/ت کوو… توی دلم خالی شد
×ا/ت کووو
شوگا : راستش ..نمیدونم وقتی اومدم بیرون نبود ..من فکر کردم اومده پیش تو
جین : مگه میشه… اون اصلا نیومد پایین من حواسم بود ندیدمش
دوییدم سمت پله هااا و اسمشو صدا میزدم
×ا/تتتتتتتتت…. ا/تتتتتتتتتتتتتتتتت
دونه دونه در اتاقارو باز کرد با باز شدن یکی از همون درا وجودم اتیش گرفت
اون عوضی کی بود که کنارش خوابیده بود . ا/ت… بدون لباس… زیر پتو…
×ا/تتتتتتتتت
باشنیدن اسمش چشماشو باز کرد و وقتی خودشووو تو اون وضعیت دید شوکه شد
+کوووک من…
×خفه شو
+نه نه کوک اینطوری نیست
×(داد زدم ) گفتم خفهههههه شوووووووووو
به اون عوضی نگاه کردم که پوزخند میزد
×من فقط ازت خواستم… عاشقم باشی ..عاشق من باشی ..فقط من… (داد زد) لعنتی من دوست داشتممممممم
+کووووووووووک من کاری نکردم (جیغ زد )
×ازت متنفرمممم
×حال توروهم به وقتش میگیرم مرتیکه
رفتم بیرونو درو محکم بستم . بچه ها داشتن نگام میکردن . همشون متعجب بود .چند تا از دخترا هم داشتن گریه میکردن
ناخوداگاه اشک از چشمام میریخت
جین: کوووووک کجااا میریییی?
×دنبالم نیااااااااااااااا
جیمین : ته ته دخترا رو ببر خونه
جیمین : کوک صبر کن
جیمین دنبالم اومد اما بهم نرسید سوار ماشین شدمو پامو رو گاز فشار دادم
((جیمین ))
سوار ماشین شد و مثل جت از زمین کنده شد لعنتییییی
تاکسی رو نگه داشتمو بهش پول دادمو فوری پیادش کردمو ماشینو برداشتم و دنبالش راه افتادم
هی بوق میزدم تا ماشینا از سر رام برن کنار
بهش زنگ میزدم اما تلفنو برنمیداشت
جیمین : لعنتییی بردار اون تلفنووووو
به سختی ماشینشو دیدمو و سعی کردم بهش برسم
جیمین : حالا کجا داره میرهههه?
بعد از دو ساعت رانندگی پشت سرش دیدم پیچید سمت ساحل
جیمین : اه کوک اهههه
ماشینو بالاخره نگه داشت
از ماشین پیاده شدمو رفتم سمتش چشماش کاسه خون بود
((
۷.۸k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.