Part31
Part31
+عوفااااااااه چه خبرهههههههههه اینجاا
جیمین : به قول کوکی پارتی پارتی یههههههههه
×پسر این فرا تر از یه پارتیه
دستمو محکم لای انگشتاش قفل کرد
× اون کتو از تنت دراری من میدونمو تو
+ نه نه درش نمیارممممم
شوگا : بیاین بریم دیگه
ته ته : لیسو بیا بریم برقصیم
دست همو گرفتن و رفتن
جیمینم دست اونجو رو گرف و رو به ما گفت بهتره بریم اونجا بشینیم .
سر تکون دادیم از بین صدای موزیک صدای ما به هم نمیرسید
جیمین : میخواین یکم بخوریم
جی هوپ : نه اصلا دوست ندارم اینجا مست شم
جیمین : بخوریم دیگه… اونجو میخوری ?
- بخورم ?
جیمین : چرا اجازه میگیری عشقم وقتی با منی مسئله ای نیست
شوگا : یاااا اومدیم پارتی بخورین دیگه کم پیش میاد بتونیم اینجوری خوش بگذرونیم
نامجون : خب یکم میخوریم
×بخورین من نمیخورم
شوگا : نکنه میترسی دوست دخترتو بخورن?! (زد زیر خنده )
اصلا از وضعیتی که داشتم راضی نبودم . کاش به حرف کوک گوش میکردمو این لباسو عوض میکردم .نگاه همه رو ما بود . رو ما که چه عرض کنم فقط رو پاهای من . لعنتی این دامن زیادی کوتاه بود
کوک که متوجه شد پیرهن روی تیشرتشو دراورد انداخت رو پاهام
+کوک دارم میپزممم… گرمههه
×هیچی نگو ا/ت که الان اعصاب ندارم
+اما من…
× ا/ت میخوای چند نفرو بکشم هاااا?
+خب بابا لااقل بزار برم دستشویی
× باهات میام
شوگا : تو بمون منم میخواستم برم من باهاش میرم
+ باشه با اوپا میرم
× مطمئنی نمیخوای باهات بیام??
+اره عزیزم زود برمیگردم
((
+عوفااااااااه چه خبرهههههههههه اینجاا
جیمین : به قول کوکی پارتی پارتی یههههههههه
×پسر این فرا تر از یه پارتیه
دستمو محکم لای انگشتاش قفل کرد
× اون کتو از تنت دراری من میدونمو تو
+ نه نه درش نمیارممممم
شوگا : بیاین بریم دیگه
ته ته : لیسو بیا بریم برقصیم
دست همو گرفتن و رفتن
جیمینم دست اونجو رو گرف و رو به ما گفت بهتره بریم اونجا بشینیم .
سر تکون دادیم از بین صدای موزیک صدای ما به هم نمیرسید
جیمین : میخواین یکم بخوریم
جی هوپ : نه اصلا دوست ندارم اینجا مست شم
جیمین : بخوریم دیگه… اونجو میخوری ?
- بخورم ?
جیمین : چرا اجازه میگیری عشقم وقتی با منی مسئله ای نیست
شوگا : یاااا اومدیم پارتی بخورین دیگه کم پیش میاد بتونیم اینجوری خوش بگذرونیم
نامجون : خب یکم میخوریم
×بخورین من نمیخورم
شوگا : نکنه میترسی دوست دخترتو بخورن?! (زد زیر خنده )
اصلا از وضعیتی که داشتم راضی نبودم . کاش به حرف کوک گوش میکردمو این لباسو عوض میکردم .نگاه همه رو ما بود . رو ما که چه عرض کنم فقط رو پاهای من . لعنتی این دامن زیادی کوتاه بود
کوک که متوجه شد پیرهن روی تیشرتشو دراورد انداخت رو پاهام
+کوک دارم میپزممم… گرمههه
×هیچی نگو ا/ت که الان اعصاب ندارم
+اما من…
× ا/ت میخوای چند نفرو بکشم هاااا?
+خب بابا لااقل بزار برم دستشویی
× باهات میام
شوگا : تو بمون منم میخواستم برم من باهاش میرم
+ باشه با اوپا میرم
× مطمئنی نمیخوای باهات بیام??
+اره عزیزم زود برمیگردم
((
۸.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.